گنجور

 
نیر تبریزی

هوای زلف تو تا جا گرفته در دل من

بجز خیال پریشان نبوده حاصل من

ز حیرت تو نماند مرا محال جواب

اگر بحشر رود پرسشی ز قاتل من

خیال روی توام آرزوست شب در خواب

بفکر دور فتاده است رأی باطل من

بهر طرف که نظر میکنم بدیدۀ شوق

بجز خیال رخت نیست در مقابل من