شهید عشق که تنگ است پوست بر بدنش
تو خصم بین که به یغما زره برد ز تنش
زره به غارت اگر برد خصم خیره چه غم
که بود جوشن تن زلفهای پرشکنش
چه آب بست به گلزار بوتراب سپهر
که خون چکد همه از چشم لالۀ دهنش
یکی به حکم تفرّج به نینوا بگذر
پر از شقایق و گلنار زخم بین چمنش
شهی که سندس فردوس بود پوشش او
روا ندید به تن خصم جامۀ کهنش
لبی که روح قدس از دمش سخنگو شد
شگفت بین که بریدند در دهن سخنش
تنی ضعیف که پاسی فزون نماند درست
صبابه بیهده کردی ز خار و خس ، کفنش
دگر بشیر به کنعان چه ارمغان آرد
ز یوسفی که قبا کرده گرگ ، پیرهنش
سپهر کاش چو میداد ملک جم بر باد
همین به خاتم از او بود قانع ، اهرمنش
چراغ دودهٔ طه فلک به یثرب کُشت
ز قصر شام سر آورد دود انجمنش
زمانه گلشن زهرا چنان به یغما داد
که بار قافله شد ارغوان و یاسمنش
فلک سری که سرودش کلام یزدان بود
نبود در خور چوب جفا لب و دهنش
گهش به دیر نشاندی گهش به قعر تنور
گهی به نیزه و گه بر درخت و گه لگنش
مگر وفا به مکافات روز بدر نکرد
تطاولی که کشید از تو جسم ممتحنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف مقام و شخصیت شهید عشق است که با توصیفاتی از جمله شدت مصیبت و سختیهایی که بر او رفته، به زبان میآید. شاعر به مظلومیت شهید اشاره میکند و در عین حال بر عظمت و جلال او تأکید میکند. زرهای که دشمن از تن او میبرد، نماد از دست رفتن ظاهر اوست، اما زیبایی و عظمت درونیاش را نمیتوان گرفت. در ادامه، نشانههای دیگر از ظلم و ستم زمانه بر او ذکر شده و به تحولات تاریخی اشاره میشود که بر سر گلزارها و سرزمینهای مقدس آمده است. شاعر با تأکید بر فراق و جدایی، به ارزشهای انسانی و معنوی شهید میپردازد و نشان میدهد که رغم زخمها و آسیبهایی که به او وارد شده، روح او همواره زنده و جاوید خواهد ماند.
هوش مصنوعی: عاشق شهید که در حال حاضر در وضعیت سختی قرار دارد، تویی که میخواهی به او آسیب برسانی، باید بدانی که او توانسته زرهاش را از تن خود جدا کند و با این وجود در برابر تو ایستاده است.
هوش مصنوعی: اگر دشمن لباس زره را به غارت ببرد، چه جای نگرانی است وقتی که زلفهای پر از زیبایی او همچون جوشنی برای تنش هستند.
هوش مصنوعی: آسمان چه بارانی به باغ گلها میبارد که خونی از چشم لالهای که رنگش گرفته، فرو میریزد.
هوش مصنوعی: شخصی بهخاطر خوش گذرانی به نینوا میرود، جایی پر از شقایق و گلهای زیبایی که زخمهای چمنهای آن را میبیند.
هوش مصنوعی: شاهی که لباسش از حریر بهشتی بود، هرگز نپذیرفت که دشمنش جامهی کهنهاش را بر تن کند.
هوش مصنوعی: لبی که از دم روح قدس به سخن آمد، شگفتانگیز است که چگونه آن را در دهنش بریدند و خاموش کردند.
هوش مصنوعی: بدن ضعیفی که مدت زیادی باقی نمانده است، بیهوده خود را در میان خار و علفهای هرز هدر داده و کفن خود را آماده کرد.
هوش مصنوعی: دیگر چه خبری از یوسف میتواند به کنعان برسد، در حالی که گرگ قبا پوشیده و پیرهنش را پاره کرده است؟
هوش مصنوعی: ای کاش که آسمان، مانند زمانی که فرمانروایی جم بر باد رفت، به همین اندازه به خاتمی از او قناعت میکرد و اهرمنش را در همین حد نگه میداشت.
هوش مصنوعی: چراغی که با دوده میسوزد، نور خود را از آسمان به یثرب (مدینه) میتاباند و باعث میشود که ابهت و شکوه او از قصر شام (دمش) ناپدید شود و جای خود را به بخار و دود گردهمایی بدهد.
هوش مصنوعی: زمانه به طوری پیش رفت که زیبایی و رونق باغ فاطمه چنان از بین رفت که دیگر فقط یادگارهایی از آن، مانند گلهای ارغوان و یاسمن، باقی مانده است.
هوش مصنوعی: آسمان که صدایش سخن خداوند بود، شایسته نیست که به ظلم و نادانی برخی افراد چوب زده شود و مورد آزار و اذیت قرار گیرد.
هوش مصنوعی: گاهی او را در محل عبادت نشاندی، گاهی در عمق تنوره (آتشگاه)، گاهی بر نیزه (سلاح)، گاهی بر درخت و گاهی بر زانوهایش.
هوش مصنوعی: آیا وفای تو با عذاب روز هجرت متناسب نبود؟ تو چه قدر درازای نفس کشیدهای، در حالی که جان آزمایش شدهات تحت فشار است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شگفت نیست چو با تیغ در مصاف آید
که تیغ کوه بلرزد ز دست تیغ زنش
لب ملوک همی بوسه بر بساطش داد
هنوز ناشده از لب طروات لبنش
هزار توبه شکسته ست زلف پر شکنش
کجا به چشم در آید شکست حال منش؟
دل شکسته اگر زلف او بیا غالی
کم از هزار نیابی به زیر هر شکنش
مرا دو دیده ز حسرت سپید گشت چنانک
[...]
درست گشت همانا شکستگّی منش
که نیک از ان بشکست زلف پر شکنش
دل شکسته بزلفش اگر برآغالی
کم از هزار نیابی بزیر هر شکنش
دگر ندید کسی تندرست زلفش را
[...]
رها نمیکند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق
بدان همیکند و درکشم به خویشتنش
ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف
[...]
قبا و پیرهن او که می رسد به تنش
من از قباش به رشکم، قبا ز پیرهنش
کرشمه می کند و مردمان همی میرند
چه غم ز مردن چندین هزار همچو منش
عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دریافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.