گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نیر تبریزی

شهید عشق که تنگ است پوست بر بدنش

تو خصم بین که به یغما زره برد ز تنش

زره به غارت اگر برد خصم خیره چه غم

که بود جوشن تن زلف‌های پرشکنش

چه آب بست به گلزار بوتراب سپهر

که خون چکد همه از چشم لالۀ دهنش

یکی به حکم تفرّج به نینوا بگذر

پر از شقایق و گلنار زخم بین چمنش

شهی که سندس فردوس بود پوشش او

روا ندید به تن خصم جامۀ کهنش

لبی که روح قدس از دمش سخنگو شد

شگفت بین که بریدند در دهن سخنش

تنی ضعیف که پاسی فزون نماند درست

صبابه بیهده کردی ز خار و خس ، کفنش

دگر بشیر به کنعان چه ارمغان آرد

ز یوسفی که قبا کرده گرگ ، پیرهنش

سپهر کاش چو میداد ملک جم بر باد

همین به خاتم از او بود قانع ، اهرمنش

چراغ دودهٔ طه فلک به یثرب کُشت

ز قصر شام سر آورد دود انجمنش

زمانه گلشن زهرا چنان به یغما داد

که بار قافله شد ارغوان و یاسمنش

فلک سری که سرودش کلام یزدان بود

نبود در خور چوب جفا لب و دهنش

گهش به دیر نشاندی گهش به قعر تنور

گهی به نیزه و گه بر درخت و گه لگنش

مگر وفا به مکافات روز بدر نکرد

تطاولی که کشید از تو جسم ممتحنش

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
ادیب صابر

شگفت نیست چو با تیغ در مصاف آید

که تیغ کوه بلرزد ز دست تیغ زنش

لب ملوک همی بوسه بر بساطش داد

هنوز ناشده از لب طروات لبنش

ظهیر فاریابی

هزار توبه شکسته ست زلف پر شکنش

کجا به چشم در آید شکست حال منش؟

دل شکسته اگر زلف او بیا غالی

کم از هزار نیابی به زیر هر شکنش

مرا دو دیده ز حسرت سپید گشت چنانک

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

درست گشت همانا شکستگّی منش

که نیک از ان بشکست زلف پر شکنش

دل شکسته بزلفش اگر برآغالی

کم از هزار نیابی بزیر هر شکنش

دگر ندید کسی تندرست زلفش را

[...]

سعدی

رها نمی‌کند ایام در کنار منش

که داد خود بستانم به بوسه از دهنش

همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق

بدان همی‌کند و درکشم به خویشتنش

ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف

[...]

امیرخسرو دهلوی

قبا و پیرهن او که می رسد به تنش

من از قباش به رشکم، قبا ز پیرهنش

کرشمه می کند و مردمان همی میرند

چه غم ز مردن چندین هزار همچو منش

عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دریافت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه