چه سرودیست که اینمرغ خوش الحان آورد
مژده باد بهاری بگلستان آورد
گو بمرغان زطرب نغمه داود کشید
بچمن باد صبا تخت سلیمان آورد
دلبرم با لب پرخنده ببالین آمد
مژده ایدل که طبیب آمد و درمان آورد
لوحش الله نشنیدیم که سروی بچمن
بار نسرین و گل و لاله و ریحان آورد
کافریرا که پرستش بصنوبر میکرد
سجده بایست بر این سرو خرامان آورد
روز خورشید جهان از شب یلدا بگذشت
صبح فیروز تو تا سر زگریبان آورد
ای صبا درشکن زلف بگو با دل ما
که خط سر زده بر قتل تو فرمان آورد
دیده بر گلشن روی تو گذشته است مگر
که زخون جگرم لاله بدامان آورد
بچمن غنچه خندان طرب آرد اما
بهر من گریه ببار اینگل خندان آورد
دیده را در نظر آیین بتان جلوه نداشت
دید تا کفر سر زلف تو ایمان آورد
حبذا دجله بغداد و لب آب فرات
خاک تبریز مرا تب بتن و جان آورد
من بفرزانگی استاد حکیمان بودم
بر من این آب و هوا فکر پریشان آورد
آسمانم حسد آورد بگلزار بهشت
ز زمین آخرم از فتنه شیطان آورد
گوئیا دید که گنجی است مرازیر زبان
دهنم بست بر این کلبه ویران آورد
یا چو دانست چو یوسف که عزیز پدرم
حسدم کرد بسوی چه کنعان آورد
گه بسیاره مصرم بغلامی بفروخت
گاهم از تهمت مکاره بزندان آورد
نه ستی و نه سمندر نه خلیلم یا رب
که مرا بر سر این آتش سوزان آورد
یا نه نوحم که کنم صبر بسگبازی قوم
کاسمان بر سر من اشک بدامان آورد
فلکا مادر ایام بصد قرن هنوز
نتواند چو منی طفل سخندان آورد
نه هر آن بقعه که خورشید فلک تافت بر او
کان از او بهر شهان لعل بدخشان آورد
نه هر آنقطره که در بطن صدف جای گرفت
بحر بر دامن از آن لولو غلطان آورد
نه هر آندست که چوبی بکف از نور گرفت
ساحرانرا ز عصا معجز ثعبان آورد
جوهر نکته سرائی چه زنثر و چه زنظم
هر که آورد برم قطره بعمان آورد
شاعری در خور من نیست که استاد خرد
اولین پایه مرا حکمت لقمان آورد
لیک چون پیر فلک همسر صبیانم کرد
ناگزیر است مرا بازی صبیان آورد
نیرا رشته نظم سخن از دست برفت
نتوان در غزل این قصه بپایان آورد
مرد حال دل خود پیش عجایز نبرد
باید این شکوه بنزد شه مردان آورد
علی آنعلت اولی که جهان نقش به بست
تا نه او سر بدراز پرده امکان آورد
نور خورشید عیانست مرا حاجت نیست
بهرانید عوی خود حجت و برهان آورد
داورا دادگرا جانم از این غم برهان
که مرا جان بلب این کلبه احزان آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، در وصف بهار و زیباییهای طبیعت سروده شده و به عشق، غم و افسردگی انسانی اشاره دارد. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا از گل و گیاه، به طور خاص از مرغ خوشخوان، عطر گلها و نور خورشید صحبت میکند و مژده میدهد که بهار به دیار آمده است. او همچنین به درد و غم درونی خود اشاره میکند و به تضاد بین شادی طبیعت و اندوه خود میپردازد. در نهایت، شاعر به قدرت و عمق احساسات انسانی اشاره کرده و میگوید که در این کلبه غمزده، به دنبال رهایی از این درد است.
هوش مصنوعی: چه آواز زیبایی است که این پرنده خوشصدا بشارت بهار را به گلستان میآورد.
هوش مصنوعی: به پرندگان بگو که آواز دلانگیز داود را بشنوند، زیرا باد صبا به بچهها نشانهای از تخت سلیمان آورده است.
هوش مصنوعی: عزیزم با لبخند شادیآوریش به سراغم آمد و خوش خبری آورد که پزشک آمد و درمانی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: ما هیچ وقت نشنیدیم که خدایی از آسمان باغی پر از درخت سرو و گلهای نسرین، لاله و ریحان برای فرزندش هدیه آورده باشد.
هوش مصنوعی: کسی که به درخت صنوبر عبادت میکند، باید سجدهاش را بر این سرو زیبا انجام دهد.
هوش مصنوعی: روز خورشید عالم از شب یلدا گذشته است، صبح خوشی و پیروزی تو با تمام زیباییاش به دامن من آمده است.
هوش مصنوعی: ای نسیم ملایم، زلف زنجیر شده را بگشای و بگو به دل ما که آن خطی که به دل ما آسیب زده، نشانهای از فرمانی است که برای قتل تو آمده است.
هوش مصنوعی: چشمم بر زیبایی تو دوخته شده است، مگر اینکه از درد دل من، گلهای لاله بر دامن تو بریزد.
هوش مصنوعی: گلهای خندان و شاداب، شادی و طراوت را برای دیگران به ارمغان میآورند، اما برای من غم و اندوه به همراه دارند.
هوش مصنوعی: چشم نمیتواند زیباییهای معشوق را به خوبی ببیند، اما وقتی که زیباییهای تو به نمایش در میآید، حتی کافرترین فرد هم به ایمان و اعتقاد میآورد.
هوش مصنوعی: ای کاش دجله بغداد و کنار آب فرات را میدیدم، چرا که خاک تبریز برای من همچون بتن است و جانم را زنده میکند.
هوش مصنوعی: من در علم و دانش، مانند استادان حکمت بودم، اما این آب و هوا باعث به هم ریختن افکارم شد.
هوش مصنوعی: من به قدری بهشتی و گلهای زیبایی دارم که آسمان حسادتش برانگیخته شده است، اما در عین حال، آخر کارم به خاطر فتنههای شیطان از زمین دور شده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که گنجینهای ارزشمند در درون من وجود دارد، اما به خاطر وضعیت خراب زندگیام، قادر به بیان آن نیستم.
هوش مصنوعی: به محض اینکه یوسف فهمید که پدرش عزیز و گرانقدر است و حسادتهایی به او شده، تصمیم گرفت به سوی سرزمین کنعان برود.
هوش مصنوعی: بسیاری از اوقات در مصر، به خاطر جوانی به فروش میرفتم و گاهی هم به دلیل اتهاماتی که به من میزدند، به زندان انداخته میشدم.
هوش مصنوعی: نه از آتش سوزان بیم دارم و نه از قدرت خارقالعاده، ای خدا؛ فقط مرا به خاطر این وضعیت دردناک، بر زمین بیاور.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از دشواریها و مصائب زندگی سخن میگوید. او به نوعی شکایت دارد که کیوں باید به خاطر مشکلاتی که قوم و قبیلهاش بر سر او میآورند، صبوری کند. او احساس میکند که همه این مشکلات و جنگ و جدلها باعث شده که اشک بر چهرهاش بنشیند و دچار غم و اندوه شود. این موضوع نشاندهندهی حس تنهایی و بار سنگینی است که بر دوش او قرار دارد.
هوش مصنوعی: آسمان، مادر روزگار، با گذشت صد قرن نتوانسته است کودکی چون من که با خرد و دانایی سخن میگوید، به دنیا بیاورد.
هوش مصنوعی: هر بقعهای که خورشید آسمان بر آن تابید، به این معنا نیست که برای فرمانروایان ارزشمند به حساب میآید، چرا که ممکن است لعل بدخشان تنها از آنِ آنجا باشد.
هوش مصنوعی: هر قطرهای که در دل صدف قرار گیرد، به معنای آن نیست که دریا از آن مروارید زیبا به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: هر کسی که چوبی به دست دارد و نور میگیرد، ساحر نیست. معجزه عصای موسی تنها از آن ساحران است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به بیان نکتهها و مضامین مهم بپردازد، چه به صورت نثر و چه به صورت نظم، در حقیقت سهمی از معرفت و دانش را به دیگران منتقل میکند. او با هر اشاره و جملهای که میگوید، چیزی ارزشمند را به عالم منتقل میسازد.
هوش مصنوعی: شاعری شایسته من نیست که معلم دانایی، نخستین اصول دانش را از حکمت لقمان به من آموخته باشد.
هوش مصنوعی: اما وقتی که گردونه سرنوشت من را به همسری کودکان درآورد، ناگزیر شدم به بازیهای کودکانه تن دهم.
هوش مصنوعی: در این متن گفته شده که نظم و ترتیب سخن از دست رفته و نمیتوان در غزل به پایان این داستان رسید. به عبارت دیگر، بیان احساسات و افکار به خاطر کمبود نظم و ساماندهی، به سختی ممکن است و نمیتوان به نتیجهای مطلوب دست یافت.
هوش مصنوعی: مرد باید حال و احساسات درونی خود را پیش چیزهای عجیب و غریب نیاورد؛ بلکه باید این ناله و شکایت را به سوی آدمهای شجاع و درستکار منتقل کند.
هوش مصنوعی: علی نخستین سرچشمهای است که دنیا شکل گرفت و طراحی شد تا او سر از پرده امکان بیرون آورد.
هوش مصنوعی: نور خورشید بهوضوح قابل مشاهده است، بنابراین نیازی به دلایل و نشانههای دیگر نیست. خود حقیقت کافی است و دلیل و برهانی را نمیطلبد.
هوش مصنوعی: ای داور دادگستر، مرا از این درد و غم نجات بده، زیرا روح من در این کلبه پر از اندوه به سختی در حال آزردگی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد
خنده باغ مرا گریه هجران آورد
باز گلهای نو از درد کهن یادم داد
غنچه ها بر جگرم زخم چو پیکان آورد
فصل نوروز که آورد طرب بر همه خلق
[...]
هدهد نامه رسان تاج کرامت بر سر
نامهای دوش به سلمان ز سلیمان آورد
سحری پیک نسیم آمد و از خاک درش
مردم چشم مرا کحل سپاهان آورد
یا ایاز طرف بارگه محمودی
[...]
باد بویی ز سوی مصر به کنعان آورد
درد یعقوب ستم دیده به درمان آورد
دست در گردن باد آرم و در پاش افتم
که نسیمی ز سر زلف پریشان آورد
بنده ی باد صبایم که به هر صبحدمی
[...]
هر کسی تحفه به نوعی ز دل و جان آورد
مور بال ملخی پیش سلیمان آورد
دیده امشب ره نظاره به پایان آورد
به صد افسون نگهی تا سر مژگان آورد
راه آباد بسی بود ولی غمزه دوست
به لب کوثرم از راه بیابان آورد
داد سرمایه به تاراج دل و آخر کار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.