گنجور

 
 
 
عطار

ای آن که به حکم، ملک میرانی تو

وز دل، خطِ نانوشته، میخوانی تو

گر باتو نگویم که چگویم در دل

نا گفته وناشنیده میدانی تو

اوحدالدین کرمانی

در درد اگر طالب درمانی تو

بیهوده چرا به درد درمانی تو

جز هست کننده هر چه هست است تویی

افسوس که قدر خود نمی دانی تو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه