چشم بر صیدم نیفکند آنشکار افکن دریغ
در خور شاهین چشم او نبودم من دریغ
یکدمی نستاد تا بیند که چونسوزم بخویش
آنکه زد بر آتش افسرده ام دامن دریغ
تند چون ابراز سر من دوش بگذشت و نگفت
سوخت از برق تغافل مور را خرمن دریغ
گوشۀ ابروی او ایدل مقامی دلکش است
نیستم از چشم کافر کیش او ایمن دریغ
وصل دل برد از من و جان نیز بر بحران سپرد
در هلاکم دوست یکدل گشته با دشمن دریغ
اجر هر نوش لبی نیشی ز نازش در قفاست
بر نچیدم لاله ائی بیداغ از اینگلشن دریغ
دوش چون جان اش ، کشیدم تنگ خوشخوش در کنار،
در میان بیکانه بود اما حجاب تن دریغ
دانۀ شادی فلک زینکهنه پرویزن به بیخت
بس خم غم مانده بر بالای پرویزن دریغ
با خیال صبح وصل عمرم بسر رفت و نزاد
جز نتاج غم از این شبهای آبستن دریغ
عقل من بر بود از سر این منیژه وش عروس
بی تهمتن ماندم اندر چاه چون بیژن دریغ
نیرّا دوشیزه ای میگفت با آئینه دوش
مادر گیتی ز نر زادن شد استرون دریغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به حسرتها و اندوههای عاشقانهاش اشاره میکند. او از بیتوجهی معشوق به خود و عدم قدردانی از احساساتش شکایت میکند. او احساس میکند که در آتش عشق سوخته و این عشق برایش درد و رنج به همراه داشته است. معشوق با حرکات و نازهای خود او را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد، اما این تأثیر بیشتر به رنجش میانجامد. شاعر همچنین به بیعدالتی و غمهای ناشی از جدایی و نرسیدن به معشوقش اشاره دارد و در نهایت، تلخی و بیمعنایی زندگیاش را در سایه این عشق ناموفق بیان میکند.
هوش مصنوعی: چشم آن شکارچی به من نیفتاد، افسوس که من نتوانستم در خور او باشم. من لایق توجه او نبودم، افسوس.
هوش مصنوعی: لحظهای درنگ نکرد تا ببیند که چهطور در درونم میسوزم، او که آتش را به دامنم زد و باعث شد که ناامید شوم.
هوش مصنوعی: دیشب به سرعت از کنارم گذشت و هیچ نگفت. از بیتوجهی تو، همانند سوسک، دلش سوخت و حسرتش را در دل نگه داشت.
هوش مصنوعی: گوشه ابروی معشوقش زیبایی خاصی دارد و من از نگاه کافر مذهب او در امان نیستم. افسوس که چنین حالت زیبایی مرا گرفتار کرده است.
هوش مصنوعی: عشق و وصال، تمام وجودم را از من گرفت و جانم را در خطر انداخت. در این لحظهی از هم گسستگی، دوستی که امیدوار بودم یکدل باشد، به دشمنی تبدیل شد و این جای تأسف دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و ناز خاصی که داشت، نتوانستم گلهایی که در باغچه بود، چیدم. این گلها به مانند طعمی شیرین، در عوض خود، زخمهای قلبی به یادگار میگذارند.
هوش مصنوعی: شب گذشته، هنگامی که نزدیکش بودم، احساس عمیق و خوشی را تجربه کردم. در این نزدیکی، اگرچه او وجودی خاص و منحصر به فرد داشت، اما حجاب جسم او مانع از رسیدن به عمق جانش میشد.
هوش مصنوعی: دانهی خوشبختی آسمان، از زمان کهن، بر روی تلی از غم باقی مانده است. افسوس که این بار سنگین هنوز بر دوش ماست.
هوش مصنوعی: با تصور وصال صبح، عمرم به پایان رسید و جز غم حاصل نمیشود از این شبهای در انتظار.
هوش مصنوعی: عقل من از زیبایی این دختر پریروی در شگفت است و ماندهام در چاهی مانند بیژن، بدون کمک تهمتن. دریغ که این وضعیت برایم پیش آمده است.
هوش مصنوعی: دوشیزهای میگوید که به کمک آیینه مادر زمین، پسران به دنیا آمدهاند و بدین ترتیب، برخی از آنها به نوعی بدشگون و ناراحتکننده هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
آگه از زخمم نگشتی ای شکار افکن دریغ
غافل از ضیدم گذشتی از تو آه، از من دریغ
بی خبر بگذشتی ای برق جهانسوز از برم
بود در راهت بامیدی مرا خرمن، دریغ
در میان دیده بودی نی کنار جویبار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.