گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نیر تبریزی

هندوی چشم و خال و خط و زلف مشک‌بیز

دستی بهم نداده که ممکن شود گریز

هوشم سر تو دارد از آن دارمش به سر

چشمم رخ تو بیند از آن دارمش عزیز

رشک آیدم حدیث تو گفتن به زاهدان

گوهر گرانبها و خریدار بی‌تمیز

جانان وداع میکند ای دل به در شتاب

دلبر ز دست می‌رود ای دل به پای خیز

گرداب هایل و شب تاریک و بیم موج

پی شد امید ساحلم ای دیده خون بریز

سرهاست کز هوای تو دریابت اوفتد

دل جلوه‌گاه حسن چه حاجت به تیغ تیز

از موج خیز طعنه نترسد غریق عشق

دوزخ چشیده را چه غم از هول رستخیز

نیّر بس از غنیمت تردامنی مرا

کاهل ریا ز صحبت ما دارد احتریز

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
انوری

آزرده رفت مانا تاج‌الزمان ز ما

زیرا که وقت رفتن رفتم نگفت نیز

اسراف از او طمع نتوان داشت شرط نیست

لفظش درست و مرد حکیمست و در عزیز

فلکی شروانی

چون خشم او شود گه کین و ستیز تیز

گردون کند نفیر که ای رستخیز خیز

جهان ملک خاتون

دیگر چه فتنه می کند این باد مشک بیز

گر عاقلی دلا به سوی بوستان گریز

از باد صبحدم به چمن بین شکوفه ها

بنشین به زیر آن و شکوفه به سر بریز

ای نور هر دو دیده بینا ز روی لطف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه