هر شکاری شود از چنگل شهباز گرفت
جز دو چشمت که دل از وی نتوان باز گرفت
ز شبیخون سر زلف به هم نازده چشم
سر راهم سپه غمزه غماز گرفت
مشکن ای دوست دلم را که دگر ناید باز
مرغ وحشی جو ز دامی ره پرواز گرفت
چشم الفت دگر ای هوش مدار از سر من
خوابگاهی که تو دیدی حشم ناز گرفت
لب لعلت ز خط سبز جهان کرد سیاه
ماتم غمزدگان نیک به اعزاز گرفت
جادوانت همه گر سجده برد پیش سزاست
که فسون نگهت پایه اعجاز گرفت
دل غم عشق به صد پرده نهان داشت ز خلق
زلف او باز شد و پرده ز هر راز گرفت
واعظ ار غیب نظربازی ما کرد چه باک
نیّرا گوش نباید به هر آواز گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و زیباییهای معشوق سخن میگوید. شاعر از چنگال شهباز که نماد خطر و شکار است، صحبت میکند و میگوید تنها چیزی که نتوانسته از چنگ آن رها شود، چشمان معشوقش است. او به ناز و فریبایی زلف معشوق اشاره میکند و همچنین تأثیر عمیق عشق را بر دل خود بیان میکند. شاعر از سختیهای عشق و غمهای ناشی از آن میگوید، همچنین به قدرت جادویی نگاه معشوق و تأثیر آن بر روح و جان خود اشاره میکند. در نهایت، شاعر به اطرافیان و واعظان میگوید که نباید به سخنانی که دربارهٔ عشق میگویند، توجه کرد زیرا عشق واقعی فراتر از هر توضیح و نصیحتی است.
هوش مصنوعی: هر شکارچیای میتواند طعمهاش را از چنگال شهباز بگیرد، اما تنها چشمان تو هستند که نمیتوانم دل از آنها بکنم.
هوش مصنوعی: از حملهی ناگهانیِ موهای تابدار، چشمانم در مسیر دیدن تو به حالت غم و شوق دچار شد.
هوش مصنوعی: دوست من، دل مرا نشکن، زیرا دیگر باز نخواهد گشت. پرندهی وحشی به دامی گرفتار شده و دیگر نمیتواند پرواز کند.
هوش مصنوعی: چشم انتظار دیدار تو هیچ امیدی برایم نمیگذارد؛ خوابگاهی که تو در آن بودی، دیگر برای من آرامشبخش نیست.
هوش مصنوعی: لبهای قرمز تو به خاطر خط سبز دنیا، سیاه شده و حال غمزدهها را گرفته است، اما به خاطر زیباییات مورد احترام قرار گرفتهای.
هوش مصنوعی: اگر جادوانت همگی به قدمت سجده کنند، این امر نادرستی نیست، چون زیبایی نگاه تو چنان شگفتانگیز است که هر کسی را مسحور میکند.
هوش مصنوعی: دل پر از غم عشق، به شکلهای مختلفی پنهان شده بود و از چشمان مردم دور بود، اما با باز شدن زلف او، تمامی رازها آشکار شد.
هوش مصنوعی: اگر واعظی از عالم غیب نگاهی به بازی ما بیندازید، نگرانیای نیست زیرا نباید به هر صدایی گوش فرا داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پرده از راز من گوشه نشین ساز گرفت
برق در خرمنم از شعله آواز گرفت
بوی گل را نتوان در گره شبنم بست
به خموشی نتوان دامن این راز گرفت
شد صفای لب میگون تو بیش از خط سبز
[...]
دل به یک زمزمه، چون آینه، پرداز گرفت
شمع ما روشنی از شعله ی آواز گرفت
چه عجب گر نشناسند حریفان آهنگ
نغمه بر چهره ی خود پرده ی اعجاز گرفت
می کند همچو حنا گل به کف دست خزان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.