سر گران تا کی ز من ساقی بده رطلی گرانم
کز سبک مغزی ز پای افکند دور آسمانم
شیشۀ صبرم شکست از سنگ عبرت چرخ گردون
خُم به دست آرَم یکی ، در سایهٔ خُم دِه امانم
بر جبین از من میفکن عقده چون ناخوانده مهمان
کز کهن دردی کشان صفۀ ابن آستانم
طرۀ پرچین بدستم ده که از باد مخالف
اندرین بحر معلق سرنگون شد باد بانم
چوندل شب تیره روزم دیده از چشمم میفکن
کاب حیوان است در جوبارۀ طبع روانم
مام دهرم خم نشین غصه کرد از چشم بد چون
دید کاندر مهد عهد اینک فلاطون زمانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به غم و دردهای زندگی انسان اشاره دارد. شاعر از ساقی میخواهد که به او نوشیدنی بدهد تا در برابر مشکلات و رنجها تسکینی بیابد. او به سنگینی بار زندگی و ناکامیهایش اشاره میکند و به یادآوری عبرتهای گذشته میپردازد. شاعر احساساتی چون ناامیدی و غم را بیان میکند و از جنگ با مشکلات مینالد. در نهایت، او خود را در شرایطی میبیند که به خاطر رنجها و ناملایمات زمانهاش، به نوعی فلطون زمانهاش تبدیل شده است. این اشعار تمایل به فراموشی دردها و نیاز به آرامش و امید را به تصویر میکشند.
هوش مصنوعی: سر سنگین من تا چه زمانی باید در دست من بماند؟ ای ساقی، از تو خواهش میکنم که جرعهای سنگین به من بدهی، زیرا از روی سبکی روح و کمبود عقل، احساس میکنم که دور آسمان را میچرخم و به زمین میافتم.
هوش مصنوعی: صبر من با تجربیات تلخ زندگی که شبیه سنگ است، تَرک برداشت. میخواهم یکی از خُمها را به دست بگیرم تا بتوانم در سایهاش به آرامش برسیم و در امان بمانم.
هوش مصنوعی: بر پیشانی من از غم نریزید چون کسی که به مهمانی ناشناخته آمده، از دردهای قدیمی که بر جانم سنگینی میکند، از اینجا نرود.
هوش مصنوعی: دست من را به پرچین زیبایی بزن تا در این دریا که تحت تأثیر باد مخالف است، دچار مشکل نشوم و کشتیام نغلطد.
هوش مصنوعی: در دل شب تار، روز من را نمیبینم و هنگامیکه به آن فکر میکنم، احساس میکنم که در حال زیر پا گذاشتن عواطف و احساسات واقعیام هستم.
هوش مصنوعی: من در دوران خودم که شبیه به فلسفی بزرگ مثل فلاطون هستم، در برابر بدبینی و غمها نشستهام و از آسیبها و چشمبدها پرهیز میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نام دشت نینوا، هر گه که آید بر زبانم
همچو نی آتش فتد در بند بند استخوانم
شد خزان، در کربلا چون گلشن آل پیمبر
بلبل آسا، روز و شب، در ناله و آه فغانم
هر زمان خواهم نویسم داستان کربلا را
[...]
گرچه سخت افتاده در دام طبیعت مرغ جانم
هرگز از خاطر نخواهد شد هوای آشیانم
رهروان کوی جانان را ز رحمت باز گویید
کای رفیقان من هم آخر مردم این کاروانم
حالیا معذورم از رفتن که چندی مصلحت را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.