کرد پور سعد ترسائی جوان
بهر قتل آن امیر دین روان
شد چو نزدیک آن جوانبخت صبیح
دید کاندر مهد خون خفته مسیح
در شگفتی ماند از آن سرّ عجاب
کاین به بیداریست یارب یا به خواب
رستخیز است این که از چرخ برین
آمده روح الله اینک بر زمین
یا که روح القدس اعظم جلوه گر
گشته بر مریم به تمثال بشر
یا بود این کشته یحیی کش ز طشت
خون روان گردیده بر دامان دشت
یا درخت موسی است این شعله رو
کآیدش صوت انا الله از گلو
او همه بر روی شه غرق نگاه
کش ندا آمد به گوش جان ز شاه
کاندرآ که خوش به هنجار آمدی
گرچه با تمثال و زنّار آمدی
بشکن این تمثال و این زنّار را
چند در آئینه جوئی یار را
دارد اینک در حریم کعبه سیر
آنچه در آئینه می جستی به دیر
گر فشانم دست عیسی آفرین
صد مسیحا ریزدم از آستین
تو ز سرّ وحدت اندر پرده ای
زنده یک روح است باقی مرده ای
شد فراموشت مگر آن خوب دوش
که بگفتت عیسی مریم به گوش
چون شود فردا نسازی زینهار
هین مرا نزد محمد شرمسار
گفت: شاها کیستی؟ بر گوی فاش
تا بسوزم گرد شمعت چون فراش
نک تو عیسی من حواری تو ام
جان به کف از بهر یاری توام
تو چنین که پاک و روحانیستی
گر مسیحا نیستی پس کیستی؟
گفت من مصباح نور سرمدم
زادهٔ حیدر، سلیل احمدم
در نوامیس نصاری و یهود
نام جدم فرقلیط و مود و مود
ایلیا و شنطیا باب من است
نام من هوشین، شقیقم هاشن است
خورده پیش از هستی چار اسطقس
آب حیوان از لبم روح القدس
از دم من گفت عیسی در جواب
انی عبدالله آتانی الکتاب
من به دیهیم ربوبیّت شهم
عیسی عبد و من ابو عبداللّهم
غسل عیسی گر ز نهر اردن است
غسل تعمید من از خون من است
او ز دار ار شد به چارم آسمان
من به معراج سنان دارم مکان
من فرستادم بدو انجیل را
تا شود هادی بنی اسریل را
گر نبودی حکم تسلیم قضا
کشتگان را تنگ بودی این فضا
گر نبودی عهد سلطان الست
بُد یکی باقی و هالک هر چه هست
زین حدیث طرفه آن فرخ نژاد
بی محابا سر به پای شه نهاد
کرد روح الله اعظم دیده ور
مرغ عیسی را به اعجاز نظر
ننگ تثلیث از رخ ناموس شست
بر یکی پیوست از باقی گسست
عشق در بتخانه طرح کعبه ریخت
دست غیرت رشتهٔ مریم گسیخت
زد به آب توبه شکل دار را
کرد سبحه، رشتهٔ زنّار را
گفت: کای شاهنشه اقلیم عشق
ای سزای افسر و دیهیم عشق
از چه باشد پیکرت در خون غریق
گفت: معشوق این چنین خواهد عشیق
گفت: جسمت پر ز پیکان از چه روست؟
گفت: پرهای پریدن سوی اوست
گفت: با این سطوت شیر اوژنت
در شگفتم زین همه زخم تنت
گفت این زخمان بیرون از شمار
چشم خون باریست اندر هجر یار
شد چو آن ترسا جوان آگه ز راز
لب به تهلیل شهادت کرد باز
کرد شاهش از شراب عشق مست
شد به سوی حربگه خنجر بدست
داد مردی داد و جان بدرود کرد
روح عیسی را ز خود خوشنود کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شعری، جوانی به نام کرد پور سعد ترسایی به قتل امیر دین روان مینگرد و در حیرت از دیدن یک نوظهور بر مهد خونين مسیح قرار میگیرد. او به تفکر در مورد این واقعیت میپردازد که آیا این ماجرا واقعی است یا خواب. در این میان، انگیزههای الهی و تحولات بزرگ روحانی به تصویر کشیده میشود. جوان به گفتوگو با عیسی (ع) میپردازد و عیسی او را به خاطر مقام و مسئولیتش به یاد میآورد. در پایان، جوان به عشق و شجاعت در راه حق میرسد و با کمال ایمان جان خود را تسلیم میکند، تا روح عیسی را آرامش بخشد. کل داستان به کشف حقیقت، عشق و خودگذشتگی در مسیری معنوی میپردازد.
هوش مصنوعی: پسر سعد، جوانی ترسویی است که برای کشتن آن امیر دین آماده شده است.
هوش مصنوعی: وقتی به آن جوان خوشبخت و زیبا نزدیک شد، دید که در گهوارهای آکنده از خون، مسیح خوابیده است.
هوش مصنوعی: از حیرت در این راز عجیب ماندهام که آیا این واقعیت در بیداری است یا در خواب، ای خدا!
هوش مصنوعی: این واقعه نشانهای از قیام و بیداری است که روح الله از آسمان به زمین فرود آمده است.
هوش مصنوعی: روحالقدس بزرگ به صورت انسانی بر مریم ظاهر شده است.
هوش مصنوعی: شاید این کشته یحیی است که خونش از طشت ریخته و بر دامن دشت جاری شده است.
هوش مصنوعی: شعلهای که بر افروخته شده، به مانند درخت آتشین موسی است که در آن صدای "من هستم" به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: او با نگاهی همهچیز را تحت تأثیر قرار میدهد و صدای یک پیام مهم از شاه به گوش جان میرسد.
هوش مصنوعی: در جایی که تو به خوبی و بر طبق اصولی که باید، ظاهر شدی، حتی اگر با ظاهری متفاوت یا زینتهایی جلوه کرده باشی.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که باید از تصویرها و قید و بندهایی که در ذهن داریم رهایی پیدا کنیم و به دنبال واقعیت و عشق واقعی باشید، به جای اینکه تنها در آینه به دنبال نشانهها و تصورات بگردیم.
هوش مصنوعی: اینک در مکانی مقدس و با ارزش، چیزی در حال ظهور است که در گذشته در آئینه جستجو میکردی.
هوش مصنوعی: اگر من دست عیسی را بپاشم و قدرتش را به نمایش بگذارم، میتوانم صد مسیحا را از آستینم خارج کنم.
هوش مصنوعی: تو در راز و رمز وحدت قرار داری و زنده ای، در حالی که دیگران تنها سایهای از زندگی را دارند.
هوش مصنوعی: شاید فراموشت کرده باشم، اما آن شب زیبا که عیسی مریم در گوشت زمزمه کرد، هنوز در خاطرم مانده است.
هوش مصنوعی: زمانی که فردا بیاید، مواظب باش که از من در مقابل محمد شرمنده نشوی.
هوش مصنوعی: در اینجا شخص سوال میکند که ای پادشاه، تو کیستی؟ به وضوح بگو تا من بتوانم درخشش نور تو را حس کنم و خود را در آن ذوب کنم.
هوش مصنوعی: ای تو عیسی، من هم حواری تو هستم و جانم را آماده کردهام تا در راه یاری تو هزینه کنم.
هوش مصنوعی: تو که اینقدر پاک و روحانی هستی، اگر مسیحایی نیستی، پس چه کسی هستی؟
هوش مصنوعی: گفت من چراغ روشنی همیشگی هستم و فرزند حیدر و نوه احمد هستم.
هوش مصنوعی: در متون دینی مسیحیان و یهودیان، نام جد من فرقلیط و مود ذکر شده است.
هوش مصنوعی: ایلیا و شنطیا برادران من هستند و من هوشین نام دارم، برادر من هاشن است.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به وجود بیایم، چهارگونه آب حیات از لبان من نوشیده شده است؛ همان آب حیات که روح القدس را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: عیسی در پاسخ به درخواستش گفت: من بنده خدا هستم و کتاب آسمانی به من داده شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ویژگیهای خاصی از خود اشاره میکند. او به عنوان یک فرد، خود را وابسته به خدایی میداند که در مقام بزرگی و قدرت قرار دارد. همچنین، به عیسی (ع)، که به عنوان یک عبد و پیشوای الهی شناخته میشود، اشاره میکند. این بیان نشاندهندهی تواضع و ابراز ارادت به خداوند است و به نوعی به ریشههای مذهبی و معنوی او پرداخته میشود.
هوش مصنوعی: غسل عیسی اگر از آب نهر اردن بود، غسل من از خون من است.
هوش مصنوعی: او به بالاترین مقام و منزلت رسید و من در حالتی قرار دارم که به اوج کمال میرسم.
هوش مصنوعی: من انجیل را به او فرستادم تا رهنمای بنیاسرائیل باشد.
هوش مصنوعی: اگر فرمان تسلیم به سرنوشت نبود، این فضا برای کشتهشدگان تنگ و محدود میشد.
هوش مصنوعی: اگر پیمان خداوند (در عالم الست) نبود، هیچ چیز باقی نمیماند و هر آنچه که هست، نابود میشد.
هوش مصنوعی: در این داستان، شخص خوشاقبالی بدون هیچگونه ترسی تمام وجودش را به پای پادشاه انداخت.
هوش مصنوعی: روحالله بزرگ به وسیلهی نگاهی اعجازآسا، جان پرندهی عیسی را به پرواز درآورد.
هوش مصنوعی: آبروی تثلیث از چهره ناموس پاک شد و به یکی پیوست و از دیگران جدا شد.
هوش مصنوعی: عشق در جایی که معشوق آباد است، به شکل طرحی از کعبه نمایان میشود و در نتیجه، حس غیرت باعث میشود که رابطههای قوی و بینظیر به هم بریزند.
هوش مصنوعی: به آب توبه، توبهای نو و پاک میسازد و آنچه که در گذشته به عنوان علامتهای گناه و اشتباه بوده، به رشتهای زیبا و معنوی تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: گفت: ای پادشاه سرزمین عشق، تو شایسته خون و تاج عشق هستی.
هوش مصنوعی: بدن تو چرا در خون غرق است؟ گفت: محبوبم اینگونه عاشق را خواهد کرد.
هوش مصنوعی: گفت: چرا بدنت پر از زخم و تیر است؟ پاسخ داد: چون پرهای من برای پرواز به سوی اوست.
هوش مصنوعی: شخصی گفت: من از اینکه با این قدرت و عظمت تو، همچنان زخمهای زیادی بر بدنت وجود دارد، متعجبم.
هوش مصنوعی: گفت این زخمهایم قابل شمارش نیست و چشمانم پر از اشک است به خاطر دوری همراز یار.
هوش مصنوعی: وقتی آن جوان ترسا از رازها آگاه شد، بار دیگر به شهادت لب گشود و ندا در داد.
هوش مصنوعی: شاه تحت تأثیر عشق، مست و شیدا شد و با خنجر در دست به سمت میدان نبرد رفت.
هوش مصنوعی: مردی به دیگران کمک کرد و جانش را فدای این کار کرد، روح عیسی را از خود راضی و خشنود ساخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.