زعفر آمد با سپاه بی عدد
از گروه جنیان بهر مدد
گفت: شاها بهر یاری آمدم
نی که بهر حق گذاری آمدم
باب تو آن صاحب تاج غدیر
بر گروه جنیان کردم امیر
هین بفرما ای امیر غرب و شرق
کاین سیه بختان به خون سازیم غرق
هین بفرما ای شه حیدر حشم
تا کنم تو غزوهٔ بئرالعلم
هین بفرما ای شه احمد شکوه
تا فرو شویم به خون این دشت و کوه
هین بفرما تا نمایم زین فریق
نافخ ناری در این دشت سحیق
گفت: حاشا رحمت رب غفور
کی پسندد چیره بینا را به کور
گفت ما نیز ای خداوند صور
نک فرود آئیم در جلد بشر
تا به کوشش با هم انبازی کنیم
چون بشر مردانه جانبازی کنیم
گفت من خود قدرت یزدانیم
حیدر بدر و اُحُد را ثانیم
دست قدرت گر بر آرم زاستین
آدمی از تو بر آرم ز آب و طین
این بنای کهنه را فانی کنم
ابتدای عالم ثانی کنم
لیک عشقم کرده سیر از جان خویش
زعفرا دیر است واپس ران ز پیش
بسته ام عهدی به جانان در الست
که به جز وی بگذرم از هر چه هست
آمده سر وعدۀ سوگند من
زعفرا بگذر مشو پابند من
زعفرا من شاهباز عرشیم
تنگدل زین دامگاه فرشیم
نک سفیرم می زنند از آسمان
بگذر، افسون پری با من مخوان
چند باید داشت این تار تنم
همچو عیسی پای بند سوزنم
زعفر از میدان به زاری بازگشت
شاه ماند و خصم و آن پهنای دشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، زعفر به میدان جنگ میرود و از جنیان درخواست یاری میکند. او به شاه (امیر و شه حیدر) میگوید که برای کمک آمده و قصد دارد دشمنان را نابود کند. زعفر از قدرتهای خود و تواناییهایی که از یزدان دارد صحبت میکند و خواهان نبرد است. اما در نهایت، او به یاد عشق و عهدی که با خدا دارد، از جنگ دست میکشد و به میدان برمیگردد، در حالی که شاه همچنان در میدان با خصم باقی میماند. زعفر در تضاد بین قدرت و عشق، به درستی نمیتواند تصمیم بگیرد و باز میگردد.
هوش مصنوعی: زعفر با گروه زیادی از جنیان به سوی کمک آمد.
هوش مصنوعی: او گفت: ای شاه، من برای یاری آمدم، نه برای اینکه حق خود را به تو تحمیل کنم.
هوش مصنوعی: تو که در روز غدیر، بر گروه جنیان، به عنوان پادشاه و صاحب تاج انتخاب شدی.
هوش مصنوعی: ای امیر غرب و شرق، توجه کن که ما این بدسرنوشتها را با خون غرق خواهیم کرد.
هوش مصنوعی: ای شیر خدا، حیدر! به من دستور بده تا من هم به میدان کارزار علم بروم و در این عرصه جهاد کنم.
هوش مصنوعی: ای پادشاه احمد، به ما دستور بده تا در این دشت و کوه، جان خود را فدای تو کنیم و در برابر دشواریها و خطرات، جانفشانی نماییم.
هوش مصنوعی: به این زودی بگو تا به تو نشان دهم که چگونه از این گروه میتوانم در این بیابان عمیق آتش برافروزم.
هوش مصنوعی: او گفت: چگونه ممکن است که رحمت پروردگار بخشنده، فرد بینایی را که به حقایق روشن است، به آن کسی که نابینا و نادیدهگیر است، تسلیم کند؟
هوش مصنوعی: ما نیز، ای خداوند زیبا، تصمیم داریم در قالب انسانها قدم بگذاریم.
هوش مصنوعی: بیایید با تلاش و همدلی یکدیگر را یاری دهیم و مانند انسانهای شجاع با فداکاری در کنار هم باشیم.
هوش مصنوعی: من خود قدرت خداوند هستم، همانطور که حیدر در میدانهای بدر و احد پیروز بود، من نیز همان قدرت را دارم.
هوش مصنوعی: اگر دست قدرت من به سوی تو دراز شود، میتوانم از خاک و آب، انسانی همچون تو بیافرینم.
هوش مصنوعی: من این ساختار قدیمی را از بین میبرم و آغاز دنیای جدیدی را رقم میزنم.
هوش مصنوعی: اما عشق من از جان خود دور شده، به مانند زعفرانی که دیر به سراغش میروند و از جلوی چشم دورش میسازند.
هوش مصنوعی: من با محبوبم در عالم پیشین پیمانی بستهام که جز او از هیچ چیز دیگری نمیگذرم.
هوش مصنوعی: کسی که به وعده و سوگند من آمده، از زعفران عبور نکند و به من وابسته نگردد.
هوش مصنوعی: ما از نسل پرندگان آسمانی هستیم و با وجود اینکه در این دنیای محدود و ناچیز به دام افتادهایم، هنوز هم دلگرفته و نگران هستیم.
هوش مصنوعی: به من نگو که از زیبایی و جاذبههای آسمانی حرف بزنم، چون تو نمیدانی که من چگونه تحت تأثیر عشق قرار گرفتم و این افسونها برای من معنایی ندارد.
هوش مصنوعی: چند بار باید به این بدنم گرفتار بیفتم، مانند عیسی که به خاطر سوزن به درد آمده بود؟
هوش مصنوعی: زعفر با شرایطی ناگوار از میدان جنگ فرار کرد، در حالی که شاه و دشمن در آن پهنای وسیع دشت باقی ماندند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.