جبرئیل آمد شتابان بر زمین
از فراز عرش رب العالمین
دید صحرائی سراسر لاله زار
ارغوان در وی قطار اندر قطار
چهره های آتشین برگ گلشن
زلف های عنبر افشان سنبلش
جوی ها در وی روان، اما ز خون
سروهایی برلب، اما سرنگون
غنچه های ناشده از آب سیر
اندر او خندان ولی از زخم تیر
چشم نرگس رفته از مستی ز هوش
سوسنان با ده زبان در وی خموش
عندلیبان اندر آن بستانکده
در فغان هر سو رَدَه اندر رده
گفت: کای فرمانده ملک وجود
پیشت آوردستم از یزدان درود
گفت: بر گو، ای برید کوی یار
تا به پیغامش کنم صد جان نثار
گفت: فرمودت که ای سالار عشق
ای ز تو بالا گرفته کار عشق
گر نبودی بود تو، عالم نبود
امتزاج طینت آدم نبود
خود توئی مقصود از خلق عباد
بی تو عالم را به سر، گو خاک باد
ما نکردیم این شهادت بر تو حتم
ای جلال کبریائی بر تو ختم
عزم تو بس در وفای عهد تو
شد نیت قائم مقام عهد تو
بس ترا در خون طپیدن اکبرت
خون به جای شیر خوردن اصغرت
خواه کُش، خه کشته باش، ای شاه عشق
هیچ کم ناید تو را از جاه عشق
خواه جان بستان و خه جان می سپار
یار آن یار است و مهر آن مهر یار
گر کُشی، جان جهان نک زان توست
گوش عزرائیل بر فرمان توست
کشته گردی، بر شهیدان شه توئی
خون بهایت ما، ذبیح الله توئی
داد پاسخ شاه با روح الامین
کای امین وحی رب العالمین
بسته ایم عهدی من و شاه وجود
من همانم، عهد آن عهدی که بود
عاشق جانانه را با جان چه کار
درد کز یار است، با درمان چکار
جبرئیلا این که بینی نی منم
اوست یکسر، من همین پیراهنم
زو فرودم آنچه از خود کاستم
من خود این آتش به جان می خواستم
گر من از هر دو جهان بیگانه ام
گنج پنهانی است در ویرانه ام
گفت: شاها خواهرانت بی کس است
گفت: او خود بی کسان را مونس است
گفت: چشم دخترانت در ره است
گفت: عشق از دیدن غیر اکمه است
گفت: ترسم زینبت گردد اسیر
گفت: سوی اوست از هر سو مصیر
گفت: سجادت فتاده بی طبیب
گفت: بیماریش خوش دارد حبیب
یک بیت کامل حذف شده است. یعنی دو مصرع پشت سر هم که قافیه شان یکی هست حذف شده.
آب حیوان را در آن سو هشته ام
گفت: خواهد شد سرت زیب سنان
گفت: گو باش، او چو می خواهد چنان
گفت: جان باشد متاعی بس گران
بر خسان مفروش یوسف رایگان
گفت جانی را که جانان خونبهاست
جبرئیلا، رایگان خواندن خطاست
گفت: آوردستم از غیبت سپاه
تا کنند این قوم کافر دل تباه
گفت مهلاً خود ز من دارد مدد
جبرئیلا این سپاه بی عدد
هستی ایشان همه از هست ماست
رشتۀ تدبیرشان در دست ماست
آنکه با تدبیر او گردد فلک
کی بود محتاج امداد ملک
گر فشانم دست، ریزم ز آستین
صد هزاران جبرئیل راستین
جبرئیلا باب من بودت مُمِد
که شدی حق را به پاسخ مستعد
آن زمان کِت آفرید از نیستی
گفت: بر گو، من کیم؟ تو کیستی؟
سال ها ماندی تو حیران در جواب
کرد تعلیمت در آخر بوتراب
گفت: بر گو تو خداوند جلیل
من کمین عبد تو نامم جبرئیل
جبرئیلا من خلیفه آن شهم
وارث اسرار آن باب الله ام
آن ستاره کت نمود آن مه جبین
دیده بگشا در جبین من ببین
جبرئیلا چشم دیگر بایدت
تا که حال عاشقان بنمایدت
جبرئیلا من خود از کف هشته ام
دست جانانست تار رشته ام
هشته طوق عشق خود بر گردنم
می برد آنجا که خواهد بردنم
این حدیث محنت ایّوب نیست
داستان یوسف و یعقوب نیست
صبر ایّوب از کجا و این بلا
این حسین است و حدیث کربلا
دورکش زین ورطه رخت ای محتشم
تا نسوزد شهپرت را آتشم
هین سپاهت دور دار از راه من
که جهان سوز است برق آه من
شد به سوی آسمان آن روح پاک
که فرشتۀ آتش آمد سوزناک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: جبرییل با شتاب از عرش الهی به زمین آمد و یک دشت پر از لاله و گلهای زیبا را مشاهده کرد که در عین زیبایی، در خون غوطهور بود. او فریاد میزند و به الله درود میفرستد و از عشق و وفای به عهد صحبت میکند. اما در عین حال، واقعیت درد و رنج انسانها و شهادتهای آنان را توصیف میکند.
جبرییل بیان میکند که عشق به خداوند باعث قیام عشق و باید به یاری مظلومان رفت. او به فرشتهها میگوید که نباید از خداوند امید داشته باشند و وجودشان از خداست. در ادامه، او از خداوند میخواهد که به داد یاران ایشان برسد و به عشق اشاره میکند که هرچند جان فدای عشق شود، هنوز عشق باقی است.
نهایتاً، جبرییل در پایان به وقایع عاشورا و حسین (ع) و سختیهای او اشاره میکند و او را به عنوان مثال بارز صبر و استقامت در برابر ظلم معرفی میکند. این متن در واقع دلتنگی و عجز انسانها در برابر حب و عشق الهی، و قهرمانپروری را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: جبرئیل به سرعت از آسمان پایین آمد و بر زمین فرود آمد.
هوش مصنوعی: در دشت، منظرهای پر از لالههای ارغوانی را دید که به صورت ردیفهای منظم و پشت سر هم قرار گرفته بودند.
هوش مصنوعی: چهرههای زیبا و دلربا همانند گلهای خوشبو و زلفهای معطر او هستند که جذابیت خاصی دارند.
هوش مصنوعی: رودها در حال حرکت هستند، اما بر لبانشان نشانهای از خون سروهایی است که افتادهاند.
هوش مصنوعی: غنچههای نازک و شکوفهنشده از آب سیراب و شاداب هستند، ولی در عین حال به خاطر زخم تیر، درد و رنجی را تحمل میکنند.
هوش مصنوعی: چشم نرگس به خاطر مستی و شگفتی از خواب بیدار شده و سوسنها با ده زبان دربارهاش حرف میزنند، اما او در سکوت است.
هوش مصنوعی: در باغچهای که پر از گلهای خوشبو است، بلبلان در حال سرودن و نغمهسرایی هستند و هر کدام صدای خود را در میان هم نغمهفزایی میکنند.
هوش مصنوعی: گفت: ای فرمانده، من پیام و سلامی از سوی یزدان برای تو آوردهام.
هوش مصنوعی: به من بگو، ای کسی که راه یار را بستهای، تا بتوانم پیغام او را برسانم و جانم را فدای او کنم.
هوش مصنوعی: گفت: تو ای رهبر عشق، باید بگویم که همه چیز در عشق به تو وابسته و تحت تأثیر توست.
هوش مصنوعی: اگر تو نبودی، جهان هم نمیتوانست وجود داشته باشد و ترکیب خاکی آدم هم به وجود نمیآمد.
هوش مصنوعی: تو خود هدف و غایت خلقت انسانها هستی؛ بدون تو، جهان به سرانجام نمیرسد و به گرد و غبار تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: ما نیازی به گواهی دادن بر شما نداریم، ای بزرگ و با جلال، که همه چیز با تو پایان میگیرد.
هوش مصنوعی: عزم و ارادهات در وفاداری به وعدهات نشاندهندهی جایگاه و مقام توست.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیت دشوار و غمانگیز کودکان اشاره دارد. شاعر به تصویر میکشد که به جای آنکه کودکی شیرین و معصوم را ببیند که از شیر مادر تغذیه میکند، کودکی دیگر در شرایطی سخت و پرخون به سر میبرد. این وضعیت نشاندهندهی رنج و دردهایی است که برخی از کودکان در دنیای واقعی تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: فرقی نمیکند که تو کشته شوی یا دیگران، ای پادشاه عشق، این موضوع هیچ تاثیری بر مقام و جایگاه تو در عشق ندارد.
هوش مصنوعی: اگرچه جان تو را بگیرد، اما دل خود را به محبوب بسپار. آن محبوب کسی است که عشق و محبتش به تو واقعی و صادقانه است.
هوش مصنوعی: اگر جان کسی را بگیری، جان جهان به تو تعلق ندارد؛ چون عزرائیل به دستورات تو گوش نخواهد داد.
هوش مصنوعی: تو در میدان جنگ جان خود را فدای حق میکنی و با فداکاری و شجاعتات به بزرگترین مقام میرسی. خون تو، همانند جانبازی دیگران، ارزشمند و مقدس است و تو نماد فداکاری و قربانی کردن هستی.
هوش مصنوعی: پادشاه با فرشتۀ وحی پاسخ داد که ای فرستادهای از جانب خداوندی که پروردگار جهانیان است.
هوش مصنوعی: من و شاه وجودم پیمانی بستهایم که همان پیمانی است که همیشه بوده است.
هوش مصنوعی: عاشق واقعی برای دلش چگونه میتواند به جانش اهمیت دهد، وقتی که دردش از طرف محبوبش است؛ و با درمانی که دارد، چه فایدهای میتواند داشته باشد؟
هوش مصنوعی: جبرئیل، اگر میبینی من نیستم، او تمام وجود من است. من فقط همین ظاهری هستم که دارم.
هوش مصنوعی: از پاییندست خودم، چیزهایی را که از خودم کم کردهام، این آتش را خودم خواستهام.
هوش مصنوعی: اگرچه من از هر دو جهان بیگانه و دورم، اما در درون ویرانهام یک گنج پنهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: گفت: ای شاه، خواهرانت تنها و بیحامی هستند. او پاسخ داد: همانطور که آنها بیکس هستند، خود نیز با این تنهایی انس و آرامش دارد.
هوش مصنوعی: شخصی گفت که دخترانت در انتظار هستند و او جواب داد که عشق باعث میشود که انسان نتواند به کسی غیر از معشوق خود نگاه کند.
هوش مصنوعی: گفت: من نگرانم که زیباییات موجب اسیریام شود. پاسخ داد: راهی به سوی او وجود دارد که از هر طرف میتواند به من برساند.
هوش مصنوعی: گفت: سجادهاش افتاده و به دکتر نیاز دارد. پاسخ داد: بیماریاش را عزیزش دوست دارد.
هوش مصنوعی: من آب حیوان را در آن طرف قرار دادهام.
هوش مصنوعی: او گفت: سر تو با زیبایی سنان خواهد شد. او پاسخ داد: هر چه او بخواهد، همان خواهد شد.
هوش مصنوعی: او گفت: جان انسانی ارزشمند و گرانبهاست و نباید آن را به راحتی و ارزان بفروشی، مانند یوسف که به صورت رایگان عرضه نشد.
هوش مصنوعی: میگوید: اگر کسی را بخواهی که جانش با ارزش است و جانانش باید برای او هزینهی خوبی بپردازد، به سادگی نمیتوان او را نادیده گرفت و رایگان به حساب آورد.
هوش مصنوعی: او گفت: من سپاه را از غیبت آوردم تا این قوم کافر را از دلشان نابود کنم.
هوش مصنوعی: او گفت: به آرامی، زیرا خود جبرئیل در کمک من است و این لشکر بیشمار است.
هوش مصنوعی: وجود آنان از وجود ما نشأت میگیرد و مدیریت و تدبیر امورشان در اختیار ماست.
هوش مصنوعی: کسی که با تدبیر و برنامهریزیاش، جهان را به حرکت درآورده است، دیگر به کمک و حمایت هیچ پادشاهی نیاز ندارد.
هوش مصنوعی: اگر دستانم را بگشایم، از آستینم صدها هزار جبرئیل واقعی میریزد.
هوش مصنوعی: ای جبرئیل، تو دروازهای برای من بودی که به من کمک کردی تا به حقیقت نزدیک شوم و حق را به آنچه که شایسته بود پاسخ دادی.
هوش مصنوعی: در آن هنگام که خداوند از هیچ چیزی موجودات را آفرید، فرمود: بگو ببینم، من چه کسی هستم؟ و تو کی هستی؟
هوش مصنوعی: سالها در حیرت و سردرگمی گذراندی تا اینکه در نهایت، آموزشهای تو راهی برای پاسخگویی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: گفت: تو را به نام پروردگار بزرگ میخوانم، من همیشه در خدمت تو هستم و نامم جبرئیل است.
هوش مصنوعی: من همچون جبرئیل، پیامآور آن شاه بزرگ هستم و وارث تمامی رازهای دروازه الهی.
هوش مصنوعی: ای ستاره، بر من بتاب و به آن زیباییات مرا نگاه کن. چشمهایم را باز کن تا چهرهام را ببینی.
هوش مصنوعی: برای دیدن حال عاشقان، باید چشمی متفاوت و خاص مانند جبرئیل داشته باشی.
هوش مصنوعی: من خودم را از دست محبوبم جدا نکردهام، مانند رشتهای که به او وصل است.
هوش مصنوعی: عشق مانند گردنبند سنگینی بر شانههایم است که مرا به هر جا که بخواهد میبرد.
هوش مصنوعی: این داستان، داستان رنج ایوب نیست و همچنین مربوط به ماجرای یوسف و یعقوب نمیشود.
هوش مصنوعی: صبر ایوب را از کجا میتوان پیدا کرد در برابر این سختی، وقتی که این مصیبت مربوط به حسین و واقعه کربلا است؟
هوش مصنوعی: ای آقا، از این ورطه دور شو تا اینکه آتش من نتواند به پرنده زیبایت آسیب برساند.
هوش مصنوعی: ای سپاه تو، از راه من دور باش؛ چرا که آتش دردناک آه من میتواند جهانی را بسوزاند.
هوش مصنوعی: روح پاکی به سمت آسمان پرواز کرد، جایی که فرشتهای با آتش سوزان آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.