گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نسیمی

خون ببار از مژه ای دیده! که دلدار برفت

مونس جان و قرار دل بیمار برفت

گرچه باشد همه کس را دل آزرده ز درد

درد من این که مرا یار دل آزار برفت

دوش در صومعه دل ذکر دو زلفت می گفت

زاهد خرقه پرست از پی زنار برفت

باشد از کار جهان کار تو کام دل من

کارم از دست و دل و، دست و دل از کار برفت

جانم آمد به لب از سوز درون واقف شو

چند پوشم غم دل؟ پرده اسرار برفت

هر نفس در جگرم می شکند خار فراق

تا ز چشمم چو چراغ آن گل رخسار برفت

جان بیمار نسیمی ز جهان، مست و خراب

به هواداری آن نرگس خمار برفت