گنجور

 
نسیمی

ای سر زلف شکن بر شکن و چین بر چین

بستد از ملکت روم وز حبش لشکر چین

چین به چین نافه چین کرده به چین گل برچین

نرگسش خفته و از یاسمینش گل برچین

ز گل دسته ببسته صنمم سنبل تر

ز هرش رشته فرو هشته دوصد نافه (چین)

حلقه در حلقه گره در گره و بند به بند

پیچ در پیچ و زره بر زره و چین برچین

گفتمش تا شکری چینم و شفتالوی چند

ابرویش گفت بچین غمزه او گفت مچین

ترک من گفت به خون تو خطی آوردم

وای بزم حالمزه بوسوز اگر الوسه حسین

من در این چین و مچین گشته اسیرم چه کنم

رخ و زلف بت من در همه چین است و مچین

در ختا و ختن خسرو خوبان جهان

همچو ترکی نبود در همه چین و ماچین

ای نسیمی! چو تمنای وصالش کردی

خار باغش شو و از باغ لطافت گل چین

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode