بیار باده که عید است و روز می خوردن
چه خوش بود به می ناب روزه وا کردن
بگوی صوفی خلوت نشین سرکش را
چرا به طاعت خوبان نمی نهد گردن؟
جمال نور تجلی چو دید چشم کلیم
به کید سامری ایمان نخواهد آوردن
سجود قبله روی تو می کنم زانرو
که پیش روی تو کفر است سجده ناکردن
مرا محبت روی تو در دل سوزان
چه آتشی است که هرگز نخواهد افسردن
ایا که منکر میخانه و خراباتی
بیا و گوش به تسبیح باده کن در دن
چو سرکه، رو چه عجب گر ترش کند زاهد
طریق صوفی خام است غوره افشردن
چو گل به بوی رخت جامه چاک خواهم کرد
میان ما و تو حیف است پیرهن بر تن
چگونه پیش وجود تو نفی خود نکنم
که آفتاب رخت محو کرد هستی من
طریق و رسم دوبینی رها کن ای احول
که یک حقیقت و ماهیت است روح و بدن
بیا که چشم نسیمی به نور رخسارت
چنانکه دیده یعقوب شد ز پیراهن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن
بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن
چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من
روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن
بس آنکه روز رخ تو سیاه کردم روز
[...]
خدای داند بهتر که چیست در دل من
ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن
چو مهربانان در پیش من نهادی دل
نبرد و برد دلم جز به مهربانی ظن
همی ندانست این دل که دل سپردن تو
[...]
ز تاب عنبر با تاب بر سهیل یمن
هزار حلقه شکست آن نگار عهدشکن
چه حلقه ای ؟ که معلق نهاد دام بلا
چه عنبری ؟ که معنبر نمود اصل فتن
گهی ز نافۀ مشکست ماه را زنجیر
[...]
هوا همی بنکارد بحله روی چمن
صبا همی بطرازد بدر شاخ سمن
سمن شکفته فراز چمن چو روی صنم
بنفشه خفته بزیر سمن چو پشت شمن
زمین بخندد هر ساعتی چو چهره دوست
[...]
چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن
کزین برفت نشاط و از آن برفت وسن
چنان بگریم کم دشمنان ببخشایند
چو یادم آید از دوستان و اهل وطن
سحر شوم ز غم و پیرهن همی بدرم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.