حدیث لعل تو نتوان بدین زبان گفتن
بدین زبان سخن جان نمی توان گفتن
ز سر عشق تو چون غنچه وار دارم لب
که سر عشق تو نتوان در این جهان گفتن
دهان تنگ تو را چون کنم حکایت، هیچ
نمی توان سخنی از سر گمان گفتن
چگونه نسبت قدت کنم به سرو روان
که سرو را نتوان این چنین روان گفتن
ز دست شوق تو بر سر ندارم آن که توان
ز صد هزار یکی را به داستان گفتن
به هیچ روی ندیدم میان و مویت را
مجال یک سر مو فرق تا میان گفتن
همیشه عادت چشم تو هست با مردم
سخن به گوشه ابروی چون کمان گفتن
هزار نکته ز لعلت شنیده ام لیکن
به گوش کس نتوانی یکی از آن گفتن
اگرچه آتش دل شعله می زند چون شمع
نمی توان به زیان سوز عاشقان گفتن
مگوی راز غمش را به هرکس ای عاشق
که باید این سخن از مدعی نهان گفتن
نسیمیا ستم یار اگرچه بسیار است
بدین قدر نتوان ترک دلبران گفتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل به عواطف عمیق و دشواریهای بیان عشق پرداخته است. شاعر به دلیل شدت احساساتش، نمیتواند به زبان ساده و مستقیم درباره معشوق و عشقش صحبت کند. او از کار دشواری که بیان زیباییهای معشوق دارد، سخن میگوید و تأکید میکند که برخی احساسات و رازها را نمیتوان با دیگران به اشتراک گذاشت. در این شعر، عشق به عنوان تجربهای عمیق و فراتر از بیان کلامی، نمایش داده میشود. شاعر از زیباییهای معشوقش میگوید و به محدودیتهای زبانی در بیان عشق اشاره میکند. در نهایت، بر این نکته تأکید دارد که عشق باید در دل نگه داشته شود و برخی اسرار را نمیتوان با دیگران در میان گذاشت.
هوش مصنوعی: توان گفتن درباره زیبایی تو با این زبان ممکن نیست، زیرا نمیتوان با این زبان به عمق احساسات و جان سخن گفت.
هوش مصنوعی: از عشق تو، لبانم را همچون غنچهای بسته نگه داشتهام، زیرا نمیتوانم دربارهی عشق تو در این جهان سخن بگویم.
هوش مصنوعی: دهان کوچک تو را چگونه توصیف کنم، که نمیتوان به هیچ عنوان چیزی بر پایه حدس و گمان گفت.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم قامت تو را با سرو زیبا مقایسه کنم، در حالی که نمیتوان به این شکل از زیبایی سرو صحبت کرد؟
هوش مصنوعی: به خاطر شوق و عشق تو، نمیتوانم سر و سامانی داشته باشم؛ حتی اگر توانایی بیان یکی از صد هزار داستان را هم داشته باشم.
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم محل جدایی موهایت را ببینم، چون آنقدر درگیر زیبایی تو هستم که نمیتوانم جزئیات را تشخیص دهم.
هوش مصنوعی: چشم تو همیشه عادت دارد که با نگاهش با مردم حرف بزند و در گوشه ابروهایت، چنان که کمان خمیده است، سخنان عمیق و لطیفی را بیان کند.
هوش مصنوعی: من هزاران نکته را درباره زیبایی تو شنیدهام، اما نمیتوانم حتی یکی از آنها را برای کسی بازگو کنم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه آتش دل همچون شعلهای میسوزد، اما نمیتوان به خاطر درد عاشقان، آن را نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: ای عاشق، راز غم خود را به هر کسی نگو، زیرا این صحبت باید در خفا و تنها با کسی که درکی از آن دارد، مطرح شود.
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگرچه یار در حق ما ظلم زیادی کرده است، اما هرگز نمیتوان به این اندازه عزت دلبرانی را که داریم، نادیده گرفت و دربارهشان صحبت نکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا خدای بمدح خدایگان گفتن
توانگری سخن داد تا توان گفتن
اگر توانگر زرو درم شوم چه عجب
هم از مناقب و مدح خدایگان گفتن
کجا توانگری من بود ز در سخن
[...]
ترا سزد بصفا ماه آسمان گفتن
ترا بحسن توان زینت جهان گفتن
اگر تو از درم ای حور چهره باز آئی
توان مقام مرا خلد جاودان گفتن
کج است در نظر قد چون صنوبر تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.