گنجور

 
نسیمی

علت غایی ز امر کن فکان ما بوده‌ایم

جمله اشیا را حقیقت، جسم و جان ما بوده‌ایم

نقطه اول که قوه خواند ابن‌مریمش

صوت و نطق و حرف و قوت همچنان ما بوده‌ایم

ذات بی‌چونی که هست از عالم ذات و صفات

چون نظر کردیم در تحقیق آن ما بوده‌ایم

ظاهر و باطن که هست از عالم کون و مکان

هردو اسمند و، مسما در میان ما بوده‌ایم

ذات اشیا را حیات جاودان از نطق ماست

زان که ما نطقیم و حی و جاودان ما بوده‌ایم

گنج معنی آن که مخفی در حجاب غیب بود

شد یقین از فضل حق کان بی‌گمان ما بوده‌ایم

دی دیار هردو عالم غیر ما دیار نیست

زان که هستی از زمین تا آسمان ما بوده‌ایم

عقل کل با نه سپهر و چار ارکان و سه روح

وان که زین هر چار می‌زاید همان ما بوده‌ایم

عشق می‌بازیم با حسن رخ خود جاودان

زان که عاشق ما و معشوق نهان ما بوده‌ایم

مصحف رخسار ما را کس نخواند غیر ما

کاین صحف را در دو عالم سبعه خوان ما بوده‌ایم

چون مکان ماییم بی‌ما نیست ای طالب مکان

چون مکان بی‌ما نباشد در مکان ما بوده‌ایم

پیش از آن کز قوت آید عالم صورت به فعل

صورت و معنی ذات مستعان ما بوده‌ایم

ای نسیمی چون شدی سی و دو نطق لایزال

می‌توان گفتن که ذات غیب‌دان ما بوده‌ایم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode