صورت رحمان من آن روی نکو دانستهام
چشمهٔ حیوان ز آب روی او دانستهام
گرچه با من باد صبح آن بوی جانپرور نگفت
از کجا یا از که دارد من به بو دانستهام
خاکروب کوی عشقم در حقیقت چون صبا
تا ز فرّاشِ طریقت رُفت و رو دانستهام
دفتر طامات گو بر من مخوان زاهد که من
گرچه رندم حاصل این گفت و گو دانستهام
شستم از جان دست و گشتم طالب وصلت به دل
سالک عشقم طریق جست و جو دانستهام
قصهٔ واعظ مگویید ای عزیزان پیش من
زان که من افسونِ آن افسانهگو دانستهام
گر ندانم زرق و سالوسی، مکن عیبم که من
رسمِ شاهدبازی و جام و سبو دانستهام
جان ز گفتارم بیابی گر بگویم شمّهای
آنچه از اخلاق آن پاکیزهخو دانستهام
دل به زلف و غبغبش دادم که طفل عشق را
ناگزیر است از چنین چوگان و گو، دانستهام
ای که میگویی که خواهی شد ز عشق او هلاک
نیستم نادان، من این معنی نکو دانستهام
چون نسیمی شستهام از خرقه و سجاده دست
الله الله بین چه نیکو شست و شو دانستهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.