گنجور

 
نسیمی

نور عینی این چنین در هردو عالم تا که راست

کو به عرش و فرش حق ما را به حرفی رهنماست

گوییا از معجز عیسی مریم یافته است

این بصارت گرچه از حق هر اولوالابصار راست

چون کند هر مرده ای را زنده از معجز مسیح

در زمان دریابد آن زنده که او روح خداست

نفخه این صیحه واحد در آن کس چون دمد

داند آن کس کاین صدا از صوت فضل کبریاست

سر حشر و نشر حق گردد بر او روشن روان

نامه خود چون بگیرد از خدا بر دست راست

سهل و آسان بگذرد از رحمت فضل خدا

بر صراط مستقیمش آنکه خط استواست

پس کند در صورت (او) نور نطق حق قرار

زان که از هر جنتی این جنتش جای لقاست

این گذر بر هفت خط ام کند از استوا

تا رود در جنتی کان در درخت منتهاست

عز و جاه مادران زین روست ای مادر بدان

کاین چنین جنت ز حق در تحت اقدام امهاست

در چنین جنت «علی » گر بازیابی سجده کن

هم بر ابوابش که ابوابش چو ابواب بقاست

نور بایست که باشد چون ز هفت ابواب ام

پیش را آدم از حق این چنین تحت لواست (؟)

هر که یابد راه در معنی این توحید پاک

پیش او گر آدم و جنت یکی باشد رواست