گنجور

 
سرایندهٔ فرامرزنامه

بدو گفت کای پیر زنار بند

قلم باشد آن بر در هوشمند

سواره به انگشت پویان به سر

همی ریزد از وی سراسر گهر

به پیری سرشتی و آنگه بجوی

نماند تو این داستان را بگوی

از این بهترت هست چیزی بیار

ترا هست میدان بدین سان چهار