شنبه دویم رجب سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه به سروج آمدیم، و دویم روز از فرات بگذشتیم و به منبج رسیدیم.
و آن نخستین شهریست از شهرهای شام، اول بهمن ماه قدیم بود و هوای آن جا عظیم خوش بود، هیچ عمارت از بیرون شهر نبود و از آنجا به شهر حلب رفتم.
از میافارقین تا حلب صد فرسنگ باشد. حلب را شهر نیکو دیدم، بارهای عظیم دارد، ارتفاعش بیست و پنج ارش قیاس کردم، و قلعهای عظیم همه بر سنگ نهاده، به قیاس چند بلخ باشد، همه آبادان و بناها بر سر هم نهاده.
و آن شهر باجگاهست، میان بلاد شام و روم و دیار بکر و مصر و عراق، و از اینهمه بلاد تجار و بازرگانان آنجا روند. چهار دروازه دارد: باب الیهود، باب الله، باب الجنان، باب انطاکیه، و سنگ بازار آنجا رطل ظاهری چهار صد و هشتاد درم باشد، و از آنجا چون سوی جنوب روند، بیست فرسنگ، حماة باشد، و بعد از آن حمص، و تا دمشق پنجاه فرسنگ باشد از حلب. و از حلب تا انطاکیه دوازده فرسنگ باشد و به شهر طرابلس همین مقدار و گویند تا قسطنطنیه دویست فرسنگ باشد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.