ششم روز از دی ماه قدیم به شهر آمِد رسیدیم. بنیاد شهر بر سنگی یک لخت نهاده، و طول شهر به مساحت دو هزار گام باشد و عرض هم چندین. و گرد او سوری کشیده است از سنگ سیاه که خشتها بریده است از صد منی تا یک هزار منی، و پیش روی این سنگها چنان به یکدیگر پیوسته است که هیچ گل و گچ در میان آن نیست.
بالای دیوار بیست ارش ارتفاع دارد و پهنای دیوار ده ارش. به هر صد گز برجی ساخته که نیمهی دائره آن هشتاد گز باشد و کنگره او هم از این سنگست. و از اندرون شهر در بسیار جای نردبان های سنگین بسته است که بر سر بارو توان شدن. و بر سر هر برجی جنگ گاهی ساختهاند، و چهار دروازه بر این شهرستانست همه آهن بی چوب، هر یکی روی به جهتی از جهات عالم: شرقی را باب الدجله گویند، غربی را باب الروم، شمالی را باب الارمن و جنوبی را باب التل. و بیرون این سور سوری دیگرست هم از این سنگ، بالای آن ده گز. و همه ی سرهای دیوار کنگره و از اندرون کنگره ممری ساخته چنانکه با سلاح تمام، مرد بگذرد و بایستد و جنگ کند به آسانی. و این سور بیرون را نیز دروازه های آهنین برنشاندهاند مخالف دروازه های اندرونی، چنانکه چون از دروازه های سور اول در روند، مبلغی در فصیل بباید رفت تا به دروازه های سور دویم رسند و فراخی فصیل پانزده گز باشد.
و اندر میان شهر چشمهایست که از سنگ خاره بیرون میآید، مقدار پنج آسیا گرد، آبی به غایت خوش و هیچ کس نداند که از کجا میآید، و در آن شهر اشجار و بساتینست که از آن آب ساخته اند و امیر و حاکم آن شهر پسر آن نصر الدوله است که ذکر رفت.
و من فراوان شهرها و قلعهها دیدم، در اطراف عالم، در بلاد عرب و عجم و هند و ترک مثل شهر آمد هیچ جا ندیدم که بر روی زمین چنان باشد و نه نیز از کس شنیدم که گفت چنان جای دیگر دیدهام.
و مسجد جامع هم از این سنگ سیاهست چنانکه از آن راست تر و محکم تر نتواند دید، و درمیان جامع دویست واند ستون سنگین برداشتهاست، هر ستونی یک پاره سنگ، و بر ستونها طاق زده است همه از سنگ، و بر سر طاقها باز ستونها زده است کوتاه تر از آن، و صفی دیگر طاق زده بر سر آن طاق های بزرگ، و همه بام های این مسجد به خر پشته پوشیده، همه تجارت و نقارب و منقوش و مدهون کرده، و اندر ساحت مسجد سنگی بزرگ نهاده و حوضی سنگین مدور، عظیم بزرگ، بر سر آن نهاده، ارتفاعش قامت مردی و دور دائره آن ده گز، نایژه ایی برنجین از میان حوض بر آمده که آبی صافی به فواره از آن بیرون میآید چنان که مدخل و مخرج آن آب پیدا نیست، و متوضایی عظیم بزرگ و چنان نیکو ساخته که به از آن نشود، الا که سنگ آمد که عمارت کردهاند همه سیاهست و از آن میافارقین سپید، و نزدیک مسجد کلیساییست عظیم به تکلف هم از سنگ ساخته و زمین کلیسیا مرخم کرده به نقش ها، و بر طارم آن که جای عبادت ترسایانست، دری آهنین مشبک دیدم که هیچ جای، مثل آن دری، ندیده بودم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.