از آن جا به شهر ارزن شدیم، شهری آبادان و نیکو بود، با آب روان و بساتین و اشجار و بازارهای نیک. و در آنجا در آذرماه پارسیان دویست من انگور به یک دینار میفروختند، که آن را رزارمانوش میگفتند. و از آنجا به میافارقین رسیدیم، از شهر اخلاط تا میافارقین بیست و هشت فرسنگ بود و از بلخ تا میافارقین، از این راه که ما آمدیم، پانصد و پنجاه و دو فرسنگ بود، و روز آدینه بیست و ششم جمادی الاولی سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه (۴٣٨) بود و در آن وقت برگ درختها هنوز سبز بود.
پارهای عظیم داشت از سنگ سفید برشده، هر سنگی مقدار پانصد من. و به هر پنجاه گزی برجی عظیم ساخته هم از این سنگ سفید که گفته شد، و سرباره همه کنگرهها بر نهاده چنان که گویی امروز استاد دست از وی کشیده و این شهر را یک در است از سوی مغرب و درگاهی عظیم برکشیده است، به طاقی سنگین، و دری آهنین بی چوب بر آن جا ترکیب کرده، و مسجد آدینهای دارد که اگر صفت آن کرده شود به تطویل انجامد. هرچند صاحب کتاب شرحی هرچه تمامتر نوشته است و بالجمله متوضای آن را چهل حجره در پیش است و دو جوی آب بزرگ میگردد در همه خانهها یکی ظاهر، استعمال را و دیگری تحت الارض پنهان که ثقل میبرد و چاهها پاک میگرداند.
و بیرون از این شهرستان در ربض کاروانسراها و بازارهاست و گرمابهها و مسجد جامع دیگرست که روز آدینه آن جا هم نماز کنند. و از سوی شمال سوری دیگرست که آن را محدثه گویند، هم شهریست با بازارها و مسجد جامع و حمامات، همه ترتیبی خوش، و سلطان ولایت را خطبه چنین کنند: «الامیر الاعظم عزالاسلام سعدالدین نصرالدوله و شرف الملة ابونصر احمد» مردی صدساله و گفتند که هست. و رطل آن جا چهارصد و هشتاد درم سنگ باشد. این امیر شهری ساخته است بر چهار فرسنگ میافارقین و آن را «نصریه» نام کرده. و از آمد تا میافارقین نُه فرسنگست.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.