او را گوئیم آنکه تو همی بینی به وقت آفتاب گرفتن آن قرص سیاه آن نه جرم مهر است بی نور ، بلک آن جرم ماه است که برابر شدست با قرص مهر و باز داشته است مر روشنایی آفتاب را از زمین ، و مهر چشمه ازو دورست که بآسمان چهارم است ، و قرص ماه بآسمان نخستین است ، و مهر بدان وقت که ما مر او را گرفته بینیم به حال خویش روشن است بر فلک خویش و آن تیره که همی بینیم جرم ماه است ، و جرم ماه شفاف نیست ، اعنی که روشنی ازو بیرون نگذرد . بلک چون آیینه ایست که از آهن باشد که چون آفتاب بر روی آیینه اندر تا بد عکس ازو روشن باز جهد و چون بر پشت آیینه تابد روشنی ، آفتاب سوی روی آیینه بیرون نتابد ، و گر جرم ماه شفاف بودی چنانک نور ازو بگذشتی ماه هرگز نقصان نپذیرفتی . و گر جرم ماه به نور زیادت و نقصان نپذیرفتی حال عالم گردنده نبودی و هیچ چیز خام از میوه ها پخته نشدی و هیچ نا رسیده نرسیدی . و مهر را کسوف شودی و بسیار حکمت که اندر زیادت و نقصان نور ماه بسته است باطل شدی . و لکن چون جرم ماه چنان نیست که نور ازو بگذرد چون مهر ازو بر گوشه یی بتابد آن گوشه ازو نور پذیرد ، و ما به زمین مران گوشه را به بینیم بر مثال پاره یی از دائره و هر چند آفتاب رو با روی تر شود روشنی او بیشتر بینیم تا به مقابله برسد که همه قرص ماه بروشنی آفتاب از جانب زمین به نور آراسته شود . اما بباید دانستن که همیشه یک روی ماه از آفتاب تمام روشن است و لکن تابش آن روشنی به همه وقت سوی زمین نیست و کسانی که در این علم دست دارند بدانند حقیقت آنچ ما دانستیم گفتیم درین معنی و اندرین شرح که بکردیم جواب بوالهیئم گرگانی گفته شد که او اندر قصیده سوالات خویش این سوال بکند . و اکنون به شرح سخن خویش باز شویم ، گوئیم که مر امر باری سبحانه به حقیقت عقل کلی شناسد که بدو پیوسته است پیوستن نور بآفتاب ، و همها را سوی امر که او چیزی نیست راهی نیست . و عقل که نخست چیز است مایه و همها است وزو به نفس های جزئی اثر پیوسته است و ما نیز هویت عقل را بدان تاثیر دانیم کزو بما پیوسته است بره نمایی نائبان او ، پیامبران علیهم السلام . و نشاید که گوئیم ما عقل را اندر یافته ایم که اگر چنین گوئیم گفته باشیم که ما بر عقل محیطیم ، بلک گوئیم عقل اندر ، ماننده ماست ذات خویش و دیگر چیزها را چنانک خدای تعالی همی گوید ، قوله : لا ثدر که الابصار و هو یدرک الا بصار و هو اللطیف الخبیر . فرمود که اندر نیابد مرورا دیدارها و او اندر یابد مر دیدارها را و او جزء ها ندارد و خبر یافته است . پس گوئیم که عقل اندر ما اثر کرد تا بآن اثر کزو یافتیم مرورا بشناختیم ، و شناختن ما مرو را دلیل است بر اثر کردن او در ما از بهر آنک چون ما مرو را بدانستیم حال ما دیگر شد از آنچ بود ، ازیرا که نادان که دانا شود چنان باشد که مرده زنده شود ، و بزرگ حال گشتی باشد مرده زنده شدن ، و عقل کلی تا بدر یافتن ما مرورا دیگر حالی نپذیرفت ، بلک او بر حال خویش بود . و دلیل این اندر محسوسات موجود است . چون ما اندر چیزی دیدنی بنگریم صورت آن چیز اندر چشم ما اثرکند تا نفس ما مر آنرا از پس آن پرده نیک اندر بیند ، پس آن چیز دیدنی بر حال خویش باشد و اثر او اندر چشم ما افتد تا حال چشم ما دیگر شود ، بدانچ اندرو صورتی پیدا آید که پیش از آن صورت اندرو نبود . پس درست شد که محسوس همی اندر حس اثر کند ، نه حس اندر محسوس ، چه محسوس بر حال خویش است و حاس را همی حال بگردد بدیدن چیزی که ندیده است . پس گوئیم که عقل جزیی اندر ما اثراست از عقل کلی ، و نطق – اعنی سخن گفتن – اند ما اثر است از نفس کلی اندر و ما باثر نفس که به ما رسید مرورا بشناختیم و اندر نتوانستیمش یافتن چنانک اوست . و دلیل بر آنک تمییز ما اثر است از عقل و نطق ما اثر است از نفس آنست که نخست مامر چیزی را به عقل بیابیم آن وقت مرورا به نطق بیرون توانیم دادن . پس گوئیم که وهم ما کالبد است مر علم الهی را و علم روح آن کالبد است . و خیال بستن ما مر معنی را از معنی ها کالبد است مرو هم ما را ، و باز اندیشه ما کالبد است مر آن خیال را ، و باز حفظ ما یعنی - یاد گرفتن – کالبد است مر اندیشه را ، و باز تمییز – اعنی جدا کردن بد از نیک – کالبد است مر حفظ را ، و باز نطق را – اعنی .... و باز طبع کالبد است مر حس را ، و جملگی این همه کالبدها روشن شده است اندرین هیکل آفریننده که جسد است ، و همچنین عقل کلی کالبد است مر امر باری را ، و امر باری روح عقل است ، و دیگر حدود علوی و سفلی هر یکی کالبد است مر آن حد را کزو برتر است ، و همه جمله نور یافته اند بکلمه باری سبحانه ، و حال اندر ترکیب عالم همین است از آنچ هوا گرد گرفته است مر زمین را و آب را ، و آتش گرد گرفته است مر هوا را ، و فلک نخستین گرد گرفته است مر آتش را ، و دیگر فلکها مر یکدیگر را جسمها گشتند . و نفس کلی گرد گرفته است مر عالم را با آنچ اندروست بگرد گرفتن قدرت نه جسمی ، و بیرون ازین جسم کلی چیز نیست .
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: متن به توضیح دربارهی پدیدهی کسوف و ویژگیهای ماه میپردازد. نویسنده به این نکته اشاره میکند که ماه زمانی که در نقطهای بین زمین و خورشید قرار میگیرد، نور خورشید را از رساندن به زمین مسدود میکند، ولی خود ماه به عنوان یک جسم شفاف عمل نمیکند. او با مثال آیینه، چرایی عدم عبور نور خورشید از ماه را توضیح میدهد.
ویژگیهای ماه را بیان میکند که این جرم، در واقع شفاف نیست و نور را منعکس میکند، و اینکه اگر ماه شفاف بود، هرگز نقصان نمیپذیرفت. نویسنده به بررسی مفاهیم عقل و ارتباط آن با شناخت و درک انسانها نیز میپردازد و میگوید شناخت ما از ماه و پدیدههای طبیعی بر اثر عقل است.
در نهایت، او به وجود سلسلهای از تعاریف و اجزای متصل به مفهوم "عقل کلی" و "عقل جزیی" اشاره میکند و تأکید میکند که همهی این مسائل با هدف شناخت حقیقت و اثبات وجود نوری که از خدا ناشی میشود، مطرح شده است.
هوش مصنوعی: در هنگام خورشیدگرفته شدن، آن قرص سیاه که دیده میشود، جرم خورشید نیست، بلکه جرم ماه است که در برابر خورشید قرار گرفته و نور آن را از زمین پنهان کرده است. خورشید در آسمان چهارم و ماه در آسمان نخستین قرار دارند. زمانی که ما ماه را میبینیم، خود ماه روشن است و تنها بخش تیرهای که مشاهده میشود، همان جرم ماه است که نور از آن عبور نمیکند. ماه مانند یک آینه از آهن است که اگر خورشید بر روی آن بتابد، نور را منعکس میکند؛ اما اگر نور از پشت آینه بتابد، نمیتواند به جلو بیاید. اگر جرم ماه شفاف بود، نور از آن عبور میکرد و ماه هرگز کاهش نمییافت. از سوی دیگر، اگر ماه همواره با نور کامل و بدون تغییر میبود، دنیا به شکل دیگری شکل میگرفت و مراحل رشد میوهها به درستی طی نمیشد. در واقع، نور ماه وابسته به نحوه تابش خورشید بر آن است. بنابراین، در هر زمان یک سمت از ماه همیشه روشن است، ولی نور آن به زمین نمیتابد. کسانی که در این زمینه دانش دارند، حقیقت آنچه را گفتیم میدانند و ما این توضیحات را به این دلیل بیان کردیم که پرسشگری در این باره مطرح شده است. در ادامه، ما به این موضوع میپردازیم که عقل کلی ابزاری برای شناخت حقیقت است و همه از این راه به یک حقیقت متصل هستند. عقل اولین جوهر است و ما از آن برای فهم خود استفاده میکنیم که در پیوستگی با نفوس خاص تأثیر میگذارد. نمیتوانیم بگوییم که ما به طور کامل عقل را درک کردهایم، زیرا این به معنای تسلط بر عقل است. بلکه میتوان گفت عقل مشابهی از ماست و بقیه چیزها در دست خداوند است. سپس توضیح داده میشود که عقل تأثیری در ما میگذارد و ما از طریق این تأثیر خود را میشناسیم. به همین ترتیب، علاوه بر احساسات، عقل جزئی در ما از عقل کلی نشأت میگیرد و قدرت بیان ما نیز ناشی از نفس کلی است. در نهایت، انبوهی از مفهومها و ادراکات را میتوان به عنوان تجلیاتی از این عقل و نفس برشمرد و توضیح داد که این ترکیب به هم پیوسته است و درک ما از دنیا و حقیقت در این چارچوب شکل میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.