گنجور

 
ناصرخسرو

بدانید که نام دلیلست برنامدار و نامدار از نام بی نیاز است . ونام حرفهای ترکیب کرده است که راه برد مردم را سوی مقصود او. و نام بر پانزده روی است : یکی را ازو موضوع خوانند ، یعنی نهاده ، چون آب و آتش و خاک و جز آن که معروف است میان اهل لغت پارسی، و نه از بهر معنی مرآب را آب خوانند و مر آتش را آتش بل که نام نهاده چنین باشد . و دیگر نام صورت است ، اعنی بهره ، چنانک گویی ستور ونبات و میوه وجز آن و این نامهاست که بر صورتها افتده. سدیگر نام فاعل است، اعنی کننده ، چنانک گویی گوینده و خورنده و بخشنده و جز آن ، از بهر این کار که کرد او را این نام نهادند . چهارم نام فعل است چون خوردن و بخشیدن و گفتار و جز آن ، که نام آن کار است که کار کنی کند . پنجم نام کرده است، و آنرا مفعول گویند، چنانک گویی خورده و بخشیده و گفته و جز آن . ششم نام رامشتق گویند ، اعنی شگافته ، چون گرمابه که شگافته از آب گرم است ، و چون گردون که شگافته از گشتن است که فعل اوست . هفتم نام را موصول گویند ، اعنی پیوسته ، چون عبدالله و پسر احمد و برادر احمد و جز آن که دو نام بهم پیوسته است . هشتم نام آنست که کسی را خوانی که ای فلان، بمخاطبه، اگر نامش آن باشد که تو گویی تا نباشد . نهم نام سوگند است، چنانک گویی والله و بقبله و بمسلمانی و جز آن . دهم نام فرمان است ،چنانک گویی برو و بیای و بخور و جز آن . یازدهم نام صفت است ، و آن بسیار گونهاست ، از آن بعضی آنست که نام خویش از ذات خویش یافته است، ، چون سپیدی که نام خود ازذات خویش یافته است و چون سیاهی و جز آن ، و دیگر نام از صفتی است که نام از جهت نوع خویش یافت ،چنانک چوب و گوشت نام از جهت چوبی و گوشتی یافتند که هر یکی نوعی است از جسم؛ دیگر گونه از نام صفات آنست که نام نه از جهت خویش یافته است بل که از چیزی دیگر یافته است ، چون دراز و کوتاه که نام از جهت درازی و کوتاهی یافته ، درازی و کوتاهی دیگرست و دراز و کوتاه دیگر. دوازدهم نام از مضاف گویند، اعنی باز بسته ، چون کهن و نو وبنده و آزاد و جز آن که هریکی ازین چیزها این نام باز بستن او باید بمخالف او، چنانک کهن را بنو توان شناختن ،و بسیار را باندک توان شناختن، که بسیار بیش ازوست، چنانک اندک را به بسیار توان شناختن از بهر آنک چون اندک به بسیار باز بسته شود آن وقت اندک اندک توان خواندن، سیزدهم نام را اشارت خوانند، چنانک گویی من و تو و این و آن و ایشان و ما و جز آن .چهاردهم نام را ادوات گویند، اعنی دست افزارها ، چون کاغذ و دوات و قلم و جز آن . پانزدهم نام را مصادر گویند چون پزیدن و دوختن و نبشتن و جز آن . اینست حد نام و نامدار که بازنموده شد، و زین مر جوینده توحید را راه گشاید.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode