گوئیم که چاره نیست از آنک مر جسم را نهایت باشد، از بهر آنک حقیقت جسم آنست که مرو را سه بعد است، چون درازا و پهنا و ژرفا و هر یکی از این بعدها دو کناره دارد و میانه ای، و چون بعدهای جسم را نهایت باشد جسم را نهایت باشد و چون جسم را نهایت درست شده باشد که از بیرون این فلک کل که عالم است نه زمان است و نه مکان و نه جرمی تهی است و نه هیچ چیز از چیزهای طبیعی، از بهر آنک همه طبیعیات از اندرون فلک است و فلک محیط است بطبایع، احاطتی طبیعی و ما دانیم که نفس جزئی که امروز اندر زمان است و چو مر این جسد را بیفکند بوهم و فراموش کندش او بحیزی هیولانی و حسی نماند، و هیچ چیز با جوهر او نماند مگر علم محض و چون نفس جزئی اندر مردم است و بر شود سوی بالا، بطلب کردن آنچه از بیرون فلک است بقوت علم، و نفی کند جرم را و جسم را، چه از خالی و چه از پر چیز نیابد مگر اثباتی محض، بیرون این جرم گردنده که فلک است، و چون طبیعیات بکناره رسد حیز نباشد مگر سازنده طبیعیات، و چون نفس جزئی بیرون این فلک حیز نیافت وزو بگذشت، درست شد که آن بر شدن او بعالم لطیف از لطیفی خویش و هم گوشگی با نفس کلی تا ببیند آن سرور لذات عز و شرف روحانی که نفس او اندر ان غرقه شود و گر بر شدن نفس جزئی بعالم لطیف از جهت علم ریاضی نباشد که هندسه ازوست پیدا شود مرورا جوهر نفس کل که محیط است بجرم گردنده احاطت علت بمعلول خویش و احاطت صانع بمصنوع خویش نه چون محیط شدن جسم لطیف بجسم کثیف و محیط شدن نفس کلی بعالم طبیعت محیط شدنی علمی است و احاطت علمی را از اندون و بیرون هر دو یکسان باشد پس درست شد که افلاک و عالم اندر افق نفس کلی است.
و نیز گوئیم که آن دلیل که مردم بدو بتواند دانستن که افلاک بهمه حرکات گردانست و متناهی است، و اندر رسیدن او بدین علم بعلمی باشد که پیش از این بدانسته باشد تا آن علم راه نماید مر او را سوی این علم، و آن علم آنست که بداند که هر دایره یی نهایت آن باشد که خطها کز مرکزش بیرون شود هر یکی بر اندازه دیگر باشد تا محیط دائره و بی نهایت دائره بر سر آن خطها باشد، و یافتیم مر خطها را کز مرکز زمین همی بیرون آید که بنهایت همی رسد آنجا که فلک محیط سطح مر وی است که همی گردد، پس آن سطح محیط منتهای عالم است و این دانستن اندر غریزت نفس است پس بدین دانستن که نفس جزئی را حاصل آمد و از راه تعلیم درست گشت که عالم اندر افق نفس کل است.
و نیز مردم حکم کنند بر فلک تا فائدها از او بحاصل کنند، و خردمند بداند که فائده اندر فلک از بهر نفس جزئی نهادند و چیزی کز بهر جزئی نهاده باشند ناچاره بهر کل آن جزء نهاده باشند از بهر آنک فائده جزء جز از کل خویش نشاید بود.
پس گوئیم چشم بیننده اندر مردم از بهر بازداشتن مضرتهاست از خویشتن و کشیدن منفعتها بذات خویش،و فلک را حاجت نیست بچیزی که بدان مضرت از خویشتن باز دارد یا بدان منفعت بخویشتن کشد، و همچنین گوش شنوا مر مردم را از بهر منفعت گرفتن او بایست از چیزی که او را اندر آن حاجت است، و فلک را حاجت نیست بشنودن چیزها، و همچنین دیگر حواس نایافتن اندر فلکها و یافتن آن اندر مردم همی دلیل کند بر حاجتمندی مردم بدان و بی نیازی فلک از آن پس چون ما یافتیم مردم را که بنفس جزئی همی حکم کند بر منفعتهای فلکی و بیرون آرد فائده ها و حکمتهای او را دانستیم که نفس کلی که این نفس مردم ازو جزئیست مرین فایده ها را اندر فلک نهاد تا نفس جزئی را ممکن است بیرون آوردن آن ازو بنهادن مر حکم را برو بواجبی، وگر نفس کلی اندر فلک این حکمتها ننهاده بودی نفس جزئی آن از او بیرون نتوانستی آوردن پس درست کردیم که فلک با آنچ اندروست اندر افق نفس کلی است تا پیدا شد مر نفس جزئی را نظم و ترتیب آن.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن به بررسی و تعریف جسم و نفس و رابطه آنها با عالم و فلک پرداخته شده است. بیان میشود که جسم دارای ابعاد متناهی است و در نتیجه، حوادث و حالتهای آن نیز محدود است. همچنین، میگویند که اگر نفس جزیی یا نفس انسان از جسم جدا شود، به عالم لطیف و معرفتی دست پیدا میکند که ربطی به جرم و جسم ندارد و تنها علم محض باقی میماند.
نویسنده استدلال میکند که برای درک و شناخت حرکت و ترتیب موجودات در عالم، نیاز به علم و آگاهی پیشین داریم. همچنین، بیان میشود که انسانها با حسها و نیازهای خود میتوانند از فایدههای موجود در فلک استفاده کنند، در حالی که فلک بینیاز از چنین حسهایی است. به طور کلی، متن بر اهمیت رابطه بین نفس جزیی و نفس کلی و نظم حاکم بر عالم تأکید دارد و نشان میدهد که دانش و دانشاندوزی در فهم این نظم ضروری است.
هوش مصنوعی: میتوان گفت که جسم محدودیتهایی دارد، زیرا حقیقت جسم به وجود سه بعد آن بستگی دارد: طول، عرض و عمق. هر یک از این ابعاد دارای دو کناره و یک میانه است و از آنجا که ابعاد جسم ناپایدارند، خود جسم نیز نهایت دارد. این جسم در سیارهای است که در آن نه زمان وجود دارد، نه مکان و نه جرمی خالی. تمام پدیدههای طبیعی درون این کلی هستند و کل عالم را محیط بر میداند. همچنین میدانیم که نفس انسانی که در زمان حاضر قرار دارد، زمانی که این جسم را رها کند، دیگر هیچ حسی از آن نخواهد داشت و تنها علم خالص از آن باقی میماند. وقتی نفس انسان از اینجا به سوی بالاتر میرود، به دنبال چیزی خارج از این دایره میگردد و جسم مادی و جرم را نفی میکند. بنابراین، چیزی جز اثبات محض نمییابد. وقتی که نفس انسانی از این دایره خارج میشود، به دنیای لطیفتر دست مییابد و با نفس کلی مرتبط میگردد تا از لذتهای روحانی برخوردار شود. اگر این روند به واسطه علم ریاضی و هندسه نباشد، جوهر نفس کلی بر جرم گردنده احاطه داشته و صانع با مصنوعش ارتباطی علمی برقرار میکند. این ارتباط به گونهای است که محیط شدن یک جسم لطیف بر جسم کثیف متفاوت است و احاطه علمی از هر دو طرف یکسان است. در نتیجه، عالم و سیارات در افق نفس کلی قرار دارند.
هوش مصنوعی: ما میتوانیم بگوییم که دلیلی وجود دارد که مردم میتوانند بفهمند که آسمانها به تمام حرکات میچرخند و پایانیافتهاند. برای رسیدن به این دانش، فرد باید علمی را که قبلاً آموخته، در نظر بگیرد تا او را به این دانش جدید هدایت کند. این دانش مربوط به این است که بدانیم هر دایرهای دارای نهایتی است که خطهایی که از مرکز آن خارج میشوند، هر کدام برابر با یکدیگرند تا دایره را احاطه کنند و بینهایت آن دایره بر روی آن خطها قرار گیرد. ما متوجه شدهایم که خطوطی که از مرکز زمین خارج میشوند، به نهایتی میرسند که سطحی را احاطه کرده که همواره در حال چرخش است. پس این سطح احاطهکننده، انتهای دنیا است و این دانش به طور طبیعی در نفس انسان وجود دارد و تنها با آموزش صحیح شکل میگیرد، زیرا جهان در افق نفس بزرگتر است.
هوش مصنوعی: مردم به آسمان نظر میکنند تا از آن بهرهمند شوند، و خردمند میفهمد که این بهرهبرداری از آسمان به خاطر وجود جزئیات خاصی است. هر چیزی که به خاطر یک جزئیات خاص به وجود آمده، ناچار باید به نفع کل نیز باشد، زیرا فایده جزئی نمیتواند جدا از فایده کل باشد.
هوش مصنوعی: چشم انسان به منظور جلوگیری از آسیبها و جذب منافع به وجود آمده است، در حالی که آسمان نیازی به این چیزها ندارد تا انسان را از خطرات حفظ کند یا به او نفعی برساند. همچنین، گوش انسان نیز برای دریافت منافع مورد نیاز او طراحی شده است، در حالی که آسمان احتیاجی به شنیدن ندارد. به همین ترتیب، سایر حواس نیز در آسمان وجود ندارند و تنها در انسان وجود دارند، که نشاندهنده نیاز انسان به آنها و بینیازی آسمان از آنهاست. از این رو، هنگامی که متوجه میشویم انسانها بهوسیله نفس خود قادر به کسب منافع آسمانی هستند و این حکمتها و فواید را از آسمان استخراج میکنند، در مییابیم که نفس کلی، که نفس انسانها جزئی از آن است، این فواید را در آسمان نهاده است تا نفس جزئی بتواند از آن بهرهمند شود. بنابراین، نظم و ترتیبی که در آسمان است، به انسان کمک میکند تا بتواند به درستی از این حکمتها استفاده کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.