دلیل برآنک عقل نخست چیز است کز جود باری سبحانه پیدا شدهست هم از کتاب خدای است و هم از خبر رسول علیه السلام و هم از اتفاق حکماء شریعی و حکماء علم الهی و از شهادت عقلای جزیی. اما دلیل از کتاب خدای تعالی بر آنک عقل نخستین پدید آمدهست از جود باری سبحانه آنست که همیگوید، قوله: « هو الذی خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم یخرجکم طفلا ثم لتبلغوا أشد کم ثم لتکونوا شیوخاً و منکم من یتوفی من قبل و لتبلغوا أجلا مسمی و لعلکم تعقلون» ، همی گوید: «خدای شما را بیافرید از خاک پس از آب اندک پس از خون بسته پس بیرون آوردتان کودک خرد تا برسید به نیروی سخت خویش پس تا بباشید پیران و از شما کس است کز پیش بمیرد و تا برسید به وقتی نامزد کرده مگر که عقل را بیابید» این همه احوال مردم را یاد کرد و بآخر گفت «مگر بعقل برسید» از بهر آنک اصل آفرینش از عقل رفته بود و چاره نیست از بازگشتن مرچیزی را کز چیزی پدید آید بآخر کار از آنچ ازو پدید آمده باشد، پس گفتار خدای به آخر کار که «مگر شما مر عقل را بیابید» همی دلالت کند که پدید آمده عقل بوده است بآخر پدید آمدهیی که مردم است به آخر کار خویش همی بدو خواهد رسیدن بر مثال درختی کار (؟که از) خرما دانهیی پدید آید و به تمامی آن درخت آن باشد که اندر خرما کزو پدید آید دانه او به مغز آگنده شود تا آخر درخت به اول درخت باز گردد. و هر که از عقل به میانجی حدود دین حق فائده پذیرد به آخر بدو بازگردد. و اما دلیل از خبر رسول صلی الله علیه و آله بر پیشی هست شدن عقل پیش از دیگر هستها آنست که فرمود، «اول ما خنق الله تعالی العقل قال له أقبل فأقبل ثم قال له أدبر فأدبر فقال و عزتی و جلالی ما خلقت خلقاً أعز عل منک بک أثیب و بک اعاقب» ، گفت: «نخستین چیزی که خدای بیافرید عقل بود مر اور را گفت پیش آی پیش آمد پس گفت باز شو باز پس شد پس خدای تعالی سوگند یاد کرد به عز و جلال خویش که چیزی نیافریدم گرامیتر بر من از تو، به تو ثواب دهم و به تو عقاب کنم. و اندر دین حق همچنین است هر که عقل را بکار بندد اندر پرسش خدای و عبادت بر بصیرت کند به ثواب ابدی رسد و هر که عقل را ضایع کند و کار بی دانش کند به آتش جاویدی رسد. و اما شهادت عقلهای جزئی بر آنک عقل کلی نخست پدید آورده است به جود باری سبحانه آنست که: موجودات به جملگی از دو گونه است: یا محیط است یا محاط، و محیط آن باشد که بگرد چیز دیگر اندر آمده باشد بذات یا بذات یا بشرف و محاط آن چیزی باشد که چیزی دیگر اندر باشد بذات یا بفرومایگی. اما محیط بذات چنان باشد که آسمان است که محیط زمین است که ذات آسمان بگرد ذات زمین اندر آمده است. و محاط بذات چنان باشد که زمین است که محاط آسمانست که زیر او اندر مانده است بهمه رویها .اما محیط بشرف چنان باشد که نفس است محیط جسد که نفس مر جسد را پاکیزه و شریف و آبادان همی دارد از پراکنده شدن نگاهبان او گشته است، که اگر نفس عنایت خویش از جسد باز گیرد جسد بمیرد و پلید شود و خوار گردد و ویران بباشد و پراگنده شود . و همچنین مردم بشرف محیط است بر حیوان و حیوان محاط است مردم را بفرو مایگی، و هر محیطی شریفتر از محاط خویش باشد و هر چه او شریفتر باشد بودش او پیش از آن باشد کزو کمتر باشد بشرفء وگر محیط را وجود پیش از محاط نبودی محیط نگشتی بر محاط وگر نخست وجود مر محاط را بودی آن وقت مر محیط را بایستی که نخست مر محاط را یافتیمی آن وقت مر محیط را ، و ما نخست مر عقل را همییابیم تا بدو مر چیزها را اندر یابیم، و تا عقل را نیابیم بر چیزها محیط نشویم، دلیل همی کند این حال که عقل محیط است و چون محیط وجود او بیشتر از وجود هر محاطی بوده است، و چون ما به عقل بر چیزها محیط شدیم حکم کردیم بر پیشیء هست شدن او، و ممکن نیست تو هم کردن چیزی را از چیزها که عقل یک راه بر آن محیط شود و یک راه نه محیط باشد برو، پس گوییم که آن تو هم یا عقلی باشد یا نباشد، اگر عقلی باشد عقل بر آن محیط باشد وگرنه عقلی باشد اندر چیزی و همینتوان رسید مگر از جهت عقل، و نیز گوییم که جوهری که به علتش نزدیکتر باشد محیط بود بر آن جوهر که علتش دورتر بود و عقل نزدیکتر جوهریست به علت همه علتها، پس واجب آید که عقل محیط باشد بر همه گوهرهای جسمانی و روحانی، و ایزد تعالی برتر است از محیط و محاط، تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا . و دیگر که عقل مانند است به یکی که اول شمار است، و هیچ چیز از عدد بر یکی پیشی ندارد بلک هستی، همه شمارها از یکی است همچنین عقل اول یکیست و ذات همه معلولاتست پس معلولات همه از عقل وجود یافته است همچنانک شمارها همه از یکی پدید آمده است، و همه عددها نام یکی دارد چون یک هزار و صد هزار و پیش و کم نام یکی بر همه افتاده است، و آغاز شمارها همه از یکی باشد و آنجامش نیز به یکی باشد، همچنین پدید آمدن همه چیزها از عقل است، و باز عقل بر همه چیزها محیط است، و محیط بودن عقل بر چیزها گواهی همیدهد که همه چیزها ازو پدید آمده است که عقل است و همچنانک بدان که اندروست مر شمارها را مادت دهد تا بسیار شود، شمارهای عقل نیز به قوت خویش مادت دهد تا معقولات بسیار شود و ایزد تعالی وصف کرد امر خویش را که بدان آفرید همه مبدعات و مخلوقات به کلمه «کن»، و این خطاب خدای است و خطاب را جوهری خطاب پذیر واجب آید، و محال باشد که ایزد تعالی خطاب کند با چیزی که آن چیز خطاب ایزد نداند و خطاب روا نباشد مگر با جوهری که خطاب شناسد، پس گوییم که آن جوهر خطابشناس عقل است که توانای پذیرفتن امر باری است، و چون امر ایزد به پیدا کردن عالم طبیعت رسید مضاف کرد- اعنی باز بسته کرد- آفرینش عالم طبیعی را با آفرینش تقدیری، و آفرینش تقدیری به منزلت فرود از آفرینش ابداعی است، نبینی که مر آفرینش آسمانها و زمین را «کن» بگفت مگر گفت، قوله: « خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور» و اکنون گفت: بیافرید آسمانها و زمین را و بکرد تاریکها و روشنایی را از بهر آنک مر آسمانها و زمین را طاقت پذیرفتن فرمان نبود، و همچنین باز بسته کرد آفرینش جسدهای ما را به آفرینش تقدیری و گفت قوله : «و الذی خلقکم من تراب» گفت: او آنست که تقدیر کرد شما را از خاک، و چون ما طاقت پذیرفتن فرمان نداشتیم بأول آفرینش ما «کن» نگفت، و همچنین رسول صلی الله علیه و آله و سلم خطاب نکرد با کودکان که عقل نداشتند، و چون عقل اندر ما پیدا شد و معرف توحید و معرفت رسالت بیافتیم سزاوار امر و نص گشتیم. پس این حال که شرح کرده شد از واجب ناشدن فرمان خدای پیش از یافتن عقل همی دلیل کند که این «کن» فرمان خدای بود، ازو تعالی واجب نیامد مگر «وقتکه پذیرای آن امر موجود شده بود، و نیز دلیل است که این برهانها که نمودیم که پذیرنده «کن» از خدای تعالی جز عقل نبود و هیچ چیز از مبدعات بر عقل پیشی نداشت، پاک است آن خدای که عقل را ابداع کرد بدین شرف و جلالت، و مبدع حق یگانه است از صفات مبدعات خویش، از این شریفتر سخن چون توان گفتن اندر اثبات صانع که ما گفتیم اندر صفت عقل. و چون آفریده بدین شرف باشد که عقل اول است و آفریدگار از صفات مبدع و ابداع منزه کرده باشد سخن گوینده به غایت کمال باشد اندر توحید، و آنکس که بدین علم دانا باشد توحیدش مجرد باشد از تشیبه و تعطیل، کجااند آن ملحدان و دهریان که بر اهل دیانت و مذهب حقیقت دروغ گویند و دعوی کنند به شیعت خاندان به اثبات صانع نگویند و وهم اندر دل ضعفا دیانت افکنند و اهل حق را به چشم نادان زشت کنند، و آنچ اندر ما گویند ایشان خود بدان صفتاند، و شکر خدای را و اولیای او را که ما را بر رهنمایی اولیاء خویش از نعمت ابدی و اسرار الهی نصیب کرد، لله الحمد و المنه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.