از طرق هندسه بازنماییم که پیش از عقل چیز نیست، گوبیم که هرکجا دو چیز برابر شوند یا هر دو به بزرگی چند یکدیگر باشد یا یکی از دیگری بزرگتر باشد، و چون درست شود که یکی از آن دو چیز از یار خویش بزرگتر نیست و نیز کهتر ازو نیست درست شده باشد که همچند اوست، و مثال کنیم مرین قول را بدین دو خط: یکی خط الف و دیگر خط باء، و گوییم اگر خط الف همچند باء نیست و بزرگتر از خط باء نیز نیست ناچاره خط الف کهتر از خط باء باشد، و گر خط الف بزرگتر از خط باء نیست ناچاره خط الف همچند خط باء باشد، و چون این مقدمه هندسی گفتیم گوییم که ما چیزهای بسیار همییابیم چه از معقول و چه از محسوس و چیزها را همیبینیم کز یکدیگر پدید همیآید چون حیوان از نبات و نبات از طبایع. پس چاره نیست که یک چیز پیش از همه چیزها بوده است پدید آمده تا دیگره چیزها ازو پدید آمده است، چون عقل را بر چیزها جاکول همییابیم بدانستیم که عقل است آنچ پیش از همه چیزها بوده است، پس اگر کسی گوید که پیش از عقل چه بود و چرا روان باشد که پیش از عقل چیز باشد گوییم که هر چه خواهی از موجودات اختیار کن، و آتش را بگیریم و گوییم که چرا روا نباشد که آتش پیش از عقل باشد؟ پس گوییم که آتش پیش از عقل بود، پس عقل بایستی که به آتش عقل را کار بستیمی نه به عقل مر آتش را کار فرمودیمی چنین که همیفرماییم، پس درست شد که آتش پیش از عقل نبودهست، پس اگر گوید با عقل برابر بوده است گوییم چون چیزها از چیزی همی پدید آید روا نبود که همی چیزها از دو چیز پدید آید، که اگر روا بودی که چیزها از دو چیز بودی نیز روا بودی که همه چیزها به یکبار موجود بودی، و چون همییابیم که چیزی از چیزی همی پدید آید لازم گشت دانستن که چیزی نخستین نه از چیزی پدید آمد به ضرورت، که اگر جز چنین گویی موجودات روا نبودی که پدید آمدی، پس گفتیم که آن چیز که نه از چیزی پدید آمد یکی بود، پس درست شد که آتش با عقل برابر نبود، و چون آتش پیش از عقل نبود و با عقل برابر نبود درست شد که عقل پیش از آتش بود.
و نیز گوییم که پیش از عقل چیز چگونه اندر وهم آید، و همه چیزها چیزی به عقل یافتند، و به تازی مر «چیز» را «شیء» گویند و مر «چیزی» را «شیئیت» گویند، و همه چیزها بدین قول خود عقل باشد، از بهر آنک چیزها چیزی از عقل یافتند، پس چگونه پیش از چیزی چیز باشد؟ و اگر پیش از چیزی که به تازی آن شیئیت است چیز روا باشد همچنان باشد که پیش از ذات خویش چیزی موجود باشد، و این محال بود توهم کردن، و ایزد تعالی مر عقل را گفت بر همه چیزها قادرست چنانک بسیار جای اندر قرآن همی گوید: قوله « ان الله علی کل شیء قدیر»، گوید: خدای بر همه چیزها قادر است، و بدان مر عقل را همیخواهد که همه چیزها زیر اوست، و هر خردمند که معنی این قول که خدای تعالی به چند جای بازگفته است اندر کتاب خویش بداند مقدار خویش بشناسد و نفس او توهم نکند باری را سبحانه، اندر یابد که این کفر و شرک باشد، بلک هر که گمان برد که او باری را سبحانه دانسته است دعوی کرده باشد که او از خدای برتر است، پس بباید دانستن که بر عمل هیچ چیز را به توانایی و جاکول شدن نیست و پدیدآرنده عقل مر عقل را نه از چیزی برو پادشاه است بدین صنع لطیف، و بباید دانستن که ابداع که مبدع اول بدان پدیدآورده شدهست چیزی نیست، از بهر آنک اگر آن ابداع چیزی باشد با مبدع چیزی دیگر برابر باشد یا پیش ازو، و آن وقت عقل نه مبدع باشد، از بهرآنک مبدع چیزی باشد نه از چیزی دیگر، و گر او پیش ازو چیزی بودی این نام مبدع مر مبدع را دروغ بودی، و گر با مبدع چیزی بودی مبدع چیزی بودی آفریده از آنچ با او پیش ازو چیزی بود که او را ازو آفریده بودند، و نیز چیزی بودی ناآفریده، بدانچ مبدع آن باشد که او نه از چیزی باشد. و این چنان باشد که کسی گوید «من نشسته ایستاده دیدم» و این متناقض باشد و متناقض دروغ باشد، پس درست شد که ابداع چیزی نیست، وگر پیش از مبدع چیزی بود از دو بیرون نبودی: یا مبدع بودی نه از چیز پدید آمده یا چیزی بودی از چیزی پدید آمده، و این چیزی باشد کز پیش چیزی باشد و باز همی شود از چیزی به چیزی دیگر تا از نهایت بشود و این محال باشد اندر عقل، پس بدین برهان که نمودیم پیش از عقل چیزی نه روا باشد.، و نیز گوییم که چیز ذاتی باشد از جمله ذاتها و ذاتها بر دوگونه است: یا محسوسات است یا معقولات، و هستی، محسوس به حس درست شود و هستی معقول به عقل درست شود و چیزی که حس مرورا نتواند یافتن مر او را به عقل یابند و موهوم باشد، پس چیزی معقولات به عقل است و چون زیر عقل اندر نیاید نه محسوس باشد و نه موهوم، و آنچ نه اندر حس آید و نه اندر عقل نه چیز باشد و نه موجود.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، بحث اصلی حول مفهوم عقل و وجود چیزها است. نویسنده با استدلالهای هندسی و منطقی نشان میدهد که پیش از عقل، چیزی وجود ندارد. او به این نتیجه میرسد که اگر دو چیز برابر یا بزرگتر از هم باشند، و اگر یکی از آنها کوچکتر نباشد، در این صورت دو چیز باید یکسان باشند. از اینجا نتیجه میگیرد که یک چیز نخستین باید وجود داشته باشد که دیگر چیزها از آن به وجود آمدهاند.
نویسنده نمونههایی مانند آتش برای تبیین این نظریه به کار میبرد و میگوید که عقل باید پیش از همه چیزها وجود داشته باشد زیرا همه چیزها به واسطه عقل شناخته میشوند. او همچنین اشاره میکند که خداوند بر همه چیزها قادر است و عقل را بر دیگر موجودات مقدم میداند. در نهایت، نویسنده به این نتیجه میرسد که هر موجودی باید از چیزی پدید آمده باشد و بنابراین باید یک مبدأ اولیه وجود داشته باشد که خودش از هیچ چیز دیگر نشأت نگرفته باشد.
هوش مصنوعی: در این متن به بحث درباره وجود عقل و رابطه آن با سایر موجودات پرداخته شده است. نویسنده با استفاده از اصول هندسی استدلال میکند که اگر دو چیز با یکدیگر برابر نباشند و یکی بزرگتر از دیگری نباشد، پس ناچار یکی باید کوچکتر باشد. بنابراین، اگر مشخص شود که دو چیز از نظر بزرگی به یکدیگر شبیهاند، نتیجه میگیرد که یک چیز باید در ابتدا وجود دارد تا سایر چیزها از آن به وجود آید. به بیان دیگر، هر چیزی از چیزی دیگر ناشی میشود، پس باید اصلی وجود داشته باشد که نخستین و مستقل از دیگر چیزها باشد. در اینجا نویسنده تأکید میکند که عقل باید همان چیز نخستینی باشد که پیش از دیگر موجودات بوده است. اگر هم بخواهیم آتش یا چیزهای دیگر را قبل از عقل تصور کنیم، به این نتیجه میرسیم که باید عقل را در نظر گرفت که به همه چیزها معنا و وجود میدهد. بنابراین، نویسنده بر این عقیده است که عقل نخستین موجود است و هیچ چیز دیگری نمیتواند در ابتدا بر آن مقدم باشد.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه عقل وجود داشته باشد، هیچ چیزی نمیتواند در ذهن تصور شود. تمام اشیاء تنها از طریق عقل شناخته میشوند. در زبان عربی، "چیز" به "شیء" و "چیزی" به "شیئیت" تعبیر میشود. بنابراین، تمام اشیاء به عقل وابستهاند و نمیتوان پیش از وجود چیزی، آن را معنادار دانست. اگر چیزی پیش از "شیئیت" وجود داشته باشد، مانند این است که چیزی قبل از ذات خودش وجود داشته باشد، که این امکانپذیر نیست. خداوند بر همه چیزها تسلط دارد، همانطور که در قرآن آمده است: "خدا بر هر چیزی قادر است". بنابراین، عقل بر تمام چیزها حکومت دارد و هر کسی که این معنا را درک کند، باید درک کند که خود را با خداوند مقایسه نکند، زیرا این کفر و شرک است. هر گونه تصوری که فردی درباره خداوند داشته باشد باید با احتیاط باشد، زیرا هیچ چیزی نمیتواند به تنهایی بر عقل غلبه کند و عقل را نمیتوان از چیزی دیگر خلق کرد. در مورد آفرینش، اگر خالق چیزی از هیچ نباشد، آفرینش نیز نمیتواند چیزی باشد، زیرا اگر خالق خود دارای وجود میبود یا از چیزی دیگر نشأت گرفته باشد، در آن صورت نام خالق به درستی به او اطلاق نمیشود. این شبیه به این است که کسی بگوید "من یک نفر را دیدم که نشسته و ایستاده بود"، که نوعی تناقض است و تناقض همیشه نادرست است. از این رو، درک میشود که آفرینش واقعاً هیچ نیست. اشیاء به دو دسته تقسیم میشوند: محسوسات و معقولات. هستی محسوسات از طریق حواس درک میشود و هستی معقولات از طریق عقل. چیزی که با حس درک نشود، با عقل قابل درک خواهد بود و میتواند موهوم باشد. بنابراین، اشیاء معقول به عقل مرتبط هستند و اگر زیر عقل نیفتند، نه محسوسند و نه موهوم. در نهایت، هر چیزی که نه در حس باشد و نه در عقل، وجود ندارد و چیزی به حساب نمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.