گوئیم - بر اندازه طاقت بندگی خویش اندر توحید نه بر اندازه حقوقمندی او- که مبدع حق دور است از هویت و ناهویت، از بهرآنک هویت مر عقل راست که هستی حق اوراست و ناهویت مر ابداع راست که خود مبدع حق است بر عقل اول، و عقل اول بدلیل هستی خویش و نیستی ابداع مر مبدع خویش را بشناخت و این هر دو صفت از پدید آورنده خود دور کرد، و عقل به شناختن هستی خویش هویت آفریدگار را از هست و ناهست دورکرد، نه بدانک آنجا هویتی یا ناهویتی موجود یافت بیرون آنک عقل پیدا کرد از هستی، خویش که هویت مبدع حق نه چون هویت هستهاست و نه ناهویت مبدع حق با هویت نیستهاست، بلک شناختن مبدع حق آنست که نفی کنی هویات را و ناهویات را ازو، سبحانه و تعالی عما یقول الظالمون علواً کبیراً، گر مبدع حق را به هویت اعتقاد کردی مرورا مانند کرده بودی به هستی به خویش، و گر عقل مبدع را به ناهویت اعتقاد کردی ماننده کرده بودی مرو را به نیستی به ابداع، و گر عقل مبدع را به هستی خویش درست کردی آفریگار خویش را، و هستی مر عقل را بود، پس ازین قیاس مبدع حق خود عقل بودی ، و نتیجه این سخن آن آمد که کسی گوید آفریده خود آفریدگارست، و این محال است. وگر عقل هویت مبدع حق به نیستی ابداع درست کردی این خود چون شایستی بودن درست کردن از جهت نیستی، و این قسمت محالتر است از قسمت نخستین، و آنک عقل کل بدان خاصه است از همه آفریدها آنست که علت او با او یکی است بی هیچ جدایی، و آنک بیرون هویت محض است که عقل بدان یکتاست آن افاضت عقل است بر نفس کلی به فرمان مبدع حق، و مبدع حق منزه است و پاک است از همه هویتها و ناهویتها. باز نماییم بیان قول خویش که چرا هویت از مبدع حق نفی کردیم و گوییم که هر هویتی که همییابیم اندر عالم مرآنرا علتی هست و هیچ چیز از عقل شریفتر و لطیفتر نیست، و هویت او به علیت او پدید آمدهست که آن علت امر مبدع حق است، و آفریدگار را علت وجود نباید، چون علت واجب نباید روا نباشد که مرو را جل و تعالی هویت گوییم . و چون علّت هویت که معلول است ناهویت باشد که ابداع است، و باز گوییم که ناهویت را که علت است هویتی باید چنان باشد که گوییم مر علت را علت باید یا علت علت معلول باید، و این محالست، پس گوییم که مر هویت را نهایت تا به عقل است و ناهویت را نهایت تا به أمر است و برتر از هویت و ناهویت لازم نیاید بدین برهانهای عقلی که گفتیم، و ایزد تعالی برتر است از علت و معلول و از هویت و ناهویت، جل و تعالی عما یقول الظالمون علواً کبیراً.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن به بررسی ویژگیهای مبدع حق (خداوند) و تفاوتهای هویت و ناهویت پرداخته شده است. نویسنده بیان میکند که شناخت خداوند نباید بر اساس هویتها و ناهویتهایی که در عالم وجود داریم، شکل بگیرد. زیرا هویتها همواره به علتی نیاز دارند و هیچ چیز در عالم به بلندی عقل نمیرسد. بنابراین، مبدع حق که علت وجود است، نباید دارای هویت و ناهویتی باشد. به عبارتی، خداوند فراتر از تمام خصوصیات و اوصاف است و وجود او نه به علت و نه به معلول وابسته است. نهایت سخن این است که معرفت به خداوند، شناخت از طریق نفی هر گونه محدودیتی از اوست، چرا که او در مرتبهای فراتر از محدودیتهای موجود قرار دارد.
هوش مصنوعی: میگوییم که باید به اندازه توانایی خود در بندگی و توحید فکر کنیم، نه به اندازه حقوق خداوند. مبدأ حق از هویت و ناهویت دور است، زیرا هویت برای عقل است و نشاندهنده وجود حق است، در حالی که ناهویت به معنای پدیدهها و ابداعها ست. عقل ابتدا به شناخت وجود خود میرسد و سپس میتواند مبدع خویش را بشناسد. این دو صفت از خالق او دور هستند. عقل با شناخت وجود خود، هویت آفریدگار را از هستی و نابودی دور میکند، نه اینکه هویتی یا ناهویتی در آنجا وجود داشته باشد. بلکه شناخت مبدع حق به این معنی است که هویات و ناهویات را از او نفی کنیم. اگر به هویت مبدع باور داشته باشیم، به شکلی او را به هستی خود شبیه کردهایم، و اگر وی را به ناهویت نسبت دهیم، او را به عدم مرتبط کردهایم. بنابراین، هیچ چیز به مبدع حق شبیه نیست و او نه به هستی و نه به عدم محدود میشود. عقلی که به اولین علت خوشبین باشد، باید بداند که علت وجودش با خود او یکی است و این نشاندهنده برتری عقل بر سایر موجودات است. مبدع حق از هویت و ناهویت منزه است و ما در بیان خود هویت را از مبدع نفی میکنیم زیرا هر هویتی در عالم دارای علتی است و هیچچیز بالاتر از عقل و کیفیت آن نیست. هویت، نتیجه علت است و خداوند به عنوان علت وجود نیاز ندارد. لذا او را نمیتوان دارای هویت دانست. از این رو، ما به این نتیجه میرسیم که خداوند از علت و معلول و از هویت و ناهویت فراتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است