گنجور

 
ناصرخسرو

پیش ازین گفتیم که نخست حجت از آفریدگار برمردم عقل است که ایزد اندر آفرینش او نهادست و آنرا عقل غریزی خوانند، و آن عقلی است اندر حد قوت، و چیزی که اندر حد قوت باشد مرو را بحد فعل نتواند آوردن مگر چیزی که هم ازوباشد و بحد فعل شده باشد، و دلیل بردرستی این قول آنست که همه شاگردان دانایانند اندر حد قوت، از بهرآنک هیچ دانایی نیست که او شاگرد دیگری نبودست، و مرشاگرد را جز دانای که بحد فعل دانا باشد دانا نتواند کردن، و چون این مقدمه دانسته باشی گوئیم که مر عقل غریزی را که اندر آفرینش بعد قوتست عقلی بفعلی آمده بایست تا مرو را از حد قوت بحد فعل بیرون آورد، و هر پیغامبری اندر زمان خویش از عقل بفعل آمده ناطق شده بود که عقلها را که اندر زمان او بحد قوت بودند بحد فعل بیرون آورد، و ایزد تعالی مردم را چنان آفریده بود اندرین عالم که حکم طبایع برو روان بود اندر حالهای او، بی مراد او چون تشنه و گرسنه و محنتها و بیماریهای گران را از خویشتن باز نتواند داشتن و اندر حال بیچارگی بدانچ اندر آن عقل غریزی او نهادست اقرار دهد و فریاد خواهد از پدید آرنده خویش و رهانش جوید از آنچ اندران افتاده باشد از آفریدگار خویش، چنانک خدای تعالی همی گوید قوله « و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه قائماً او قاعداً فلما کشفناعنه ضره مر کان لم یدعنا الی ضرمسه» گفت: چون بپساود مردم را دشواری بخواند ما را بر پهلو یا نشسته یا ایستاده پس چو آن دشواری از و باز کردیم بگذرد چنانک گویی هرگز ما را نخواندستی اندر دشواری. و چون این حال مردم اندر عقل غریزی بود کز آفریدگار فریاد خواهد اندر حال ضرورت چون عقل بفعل آمده که رسول دوم بود از کردگار سوی مردم بیامد مرو را سوی آن اقرار خواند که اندر غریزت او بود و آنرا برو استوار کرد تا پیش از آمدن شدت و ضرورت آن اقرار بکرد تا همچنانک ازین دشواری دنیایی بدان اقرار همی رهانش جوید از دشواریهای آخرتی کلی که بدین اقرار همیشه رهایی باشد و هر که خدای تعالی را باخلاص بخواند هیچ دشواری نبیند.