ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابد
میان هر یک چون فرق کرد زیرک سار؟
بنزدیک فیلسوف ازلی حدیست. و گویند ازلی آنست که وجود او را علت نیست بلک موجودست بی علتی، و بر ضد این صفت محدث است و محدث آنست که مر وجود او را علت است. و گویند چو محدث حاضر است و آن این عالم ملون متحرک متجزی است، و لونها و حرکتها و جزوها او بر حدث او گواست پس لازم آید که صانع و موجد این ازلی، است و بودش او راعلت نیست، و مر او را نه لون است ونه حرکت و نه اجزا البته. و گفتند که اگر پیش از محدث موجودی نباشد کو علت محدث باشد، و مر وجود او را هیچ علت نباشد، محدث حاضر نشود، و چو محدث حاضرست لازم آیدصانعی ازلی که بقا او را نه اول است و نه آخر. و گفتند مر این نامها را از دیمومت و خلود و ابد و ازل همه یک معنی است. این سخن فلاسفه استاندرین معنی که سوال از آنست.
و اما جواب اهل تایید مر این سوالات را آنست که گفتند: میان ازل و ازلیت و ازلی فرق است، چنانک بمثل کسی گوید آهن و آهنی و آهنین، یا گوید خاک و خاکی و خاکین، و هر کسی داند که آهنیاندر آهن است. و آهنی میانجیست میان آهن و آهنین، چنانک فعل میانجیست میان فاعل و مفعول، ومفعولی مفعول بدان فعل است کزفاعل بدو رسد.پس همچنین ازلی بدان ازلیت ازلی است کز ازل بدو رسیده است.و ازلی مر عقل را گفتند که با ازلیت ازلی است، و اول موجودات اوست، و علت او بدو متحد است، و علت بقاء جوهر عقل است. و دهر کآن بقاء اوست اندر افق اوست. و گفتند که دهر با عقل مع است یعنی با او برابرست، و چنانک اگر نه باقی نه بقا، اگر نه عقل نه دهر؛ و اگر نیز نه نفس نه حرکت، و اگر نه حرکت نه زمان.
و ازل مر مبدع حق را گفتند که ازلیت بابداع ازو پدید آمد و ازلی بدان ازلیت ازلی باشد. و چنانک فعل را بذات خویش قیام نیست، بل پیش از آنک بمفعول رسداندر فاعل باشد بی هیچ فرقی که میان او ومیان فاعل باشد، و سپس از آنک از فاعل پدید آیداندر مفعول باشد بی آنک از فاعل هیچ نقصانی شود ببیرون آمدن آن فعل ازو بل آن فعل از فاعل اثری باشد که مفعول بدان مفعول شود و قرار اواندر مفعول باشد؛ پس ازلیت کآن ابداع بود از مبدع حق کازلی است اثری بود که چون اثر پدید آمد ازلی بدو ازلی شد. و اواندر ازلی قرار گرفت بی آنک او جزوی بود از ازل بل اثری بود ازو سبحانه، همچنانک کتاب از کاتب اثری باشد که کتابت بدان اثر کتاب شود.
و دیمومت آنست که دایمی چیز دایم بدوست، و این لفظ از دوم و دوام همچو ازلی است از ازل، ولیکن دیمومت از ازلیت بمرتبت افزونترست، و دیمومت بمعنی دهرست، اعنی زندگی زنده دارنده ذات خویش، چنانک زمان زندگی چیزیست که زندگی او از دیگریست. پس دیمومت از تصریف لغت عرب چنان آمد که گوییم: دام یدوم دواما و دیمومه. و دیمومت از دوم همچو صیرورت است ازصیر. بر اهل لغت این پوشیده نیست.
و دیمومت میان اهل حکمت الهی دوام علت است و خلود درنگ چیزی استاندر جائی همیشه، و این لفظ بدان چیز قایم شود که درنگ مر او را باشد چنانک مر آن درنگ کننده را خالد گویند، چنانک خداء تعالی گفتاندر صفت کسی که او مومنی را بقصد بکشد کهاندر آتش جاوید بماند، بدین آیت: قوله«و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه.» و مؤمنان را گفت بکارها نیکاندر بهشت جاوید باشید، و بدین آیت: قوله «خالدین فیها ابدا رضی الله عنهم و رضوا عنه»و دیگر جای گفت: مکافات دشمنان خدای آتش است که مر ایشان رااندرو سرای جاویدی است مکافات آنچ بنشانها ما منکر شدند، بدین آیت: قوله«ذلک جزاء اعداءالله النار لهم فیها دارالخلد جزا بما کانوا بآیاتنا یجحدون.»
و ابد بقاء بی آخر را گویند، چنانک ازل بقا بی اول را گویند. و هرچ ازلی باشد، هم او ابدی باشد از بهر آنک ازلی آن باشد که متغیر و منتقل و متبدل نباشد، و آنچ متغیر نباشد مر او را فنا نباشد، از بهر آنک تغیر از آثار فناست، و گرنه تغیر نه فناست، و چو نه فناست بقا باشد و آنچ فنا نپذیرد ابدی باشد یعنی بقاش را آخر نباشد.و گفتند: جوهر انسانی ابدی است، یعنی او را بقا بی آخر خواهد بودن و لیکن وجود او بی اول نیست. و گروهی از ثقات اهل تایید گفتند: جوهر نفس ازلی است، و اگر ازلی نبودی ابدی نشدی. این است جواب از سوالات ولله الحمد علی الکفایه.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: متن به توضیحاتی درباره مفاهیم ازل، دیمومت، خلود و ابد میپردازد و به تبیین تفاوتهای فلسفی میان این مفاهیم میپردازد.
ازل به وجودی اشاره دارد که علت ندارد و مستقل از دیگر اشیاء است، در حالی که محدث به وجودی اطلاق میشود که برای وجودش نیازی به علت دارد. دیمومت به معنای دوام و استمرار است و با وجود و بقا مرتبط است. خلود بیانگر درنگ و ماندگاری در مکان خاصی است، در حالی که ابد به بقا و وجودی اشاره دارد که پایانناپذیر است.
نویسنده به نظر فلاسفه و اهل تایید درباره این مفاهیم میپردازد و تلاش میکند تأکید کند که ازلی و ابدی در واقع با یکدیگر مرتبط هستند؛ چرا که چیزی که ازلی است نمیتواند دچار تغییر و زوال شود. بنابراین، وجود انسانی نیز به نوعی ابدی است، چرا که بقا و دوام دارد و به موجب ازلی بودنش، ابدی نیز خواهد بود.
در نهایت، متن بر این نکته تأکید میکند که برای درک این مفاهیم، باید تفاوتهای بین آنها و روابطشان با یکدیگر را بهخوبی فهمید.
هوش مصنوعی: این عبارت اشاره دارد به تفاوتهای مفهومی میان زمانهای مختلف مانند ازل، ابد، و جاودانگی. به نظر میرسد که سوالی دربارهٔ درک و تمایز این زمانها فریاد میزند. به عبارتی، آیا انسانهای زیرک میتوانند این تفاوتها را درک کنند و آنها را از هم متمایز سازند؟
هوش مصنوعی: فیلسوفان بر این باورند که درکی از هستیِ ازلی وجود دارد که به آن حدی تعلق دارد. ازلی به معنای وجودی است که وجودش نیازی به علت ندارد و خود به خود موجود است، در حالی که محدث به چیزی اطلاق میشود که وجود آن به یک علت وابسته است. وقتی محدث به معنای دنیای متغیر و متجزی ما حاضر است، رنگها، حرکات و اجزا بیانگر ایجاد و حدوث آن هستند. بنابراین، وجودی ازلی که علتش هیچ چیز نیست و نه رنگ دارد و نه حرکت و نه اجزا، لازم است. اگر پیش از محدث هیچ موجودی وجود نداشته باشد که علت آن باشد، محدث حاضر نخواهد بود. به همین دلیل، اگر محدث وجود دارد، باید یک صانع ازلی وجود داشته باشد که نه ابتدا دارد و نه انتها. این مفاهیم همچون دیمومت، خلود، ابد و ازل همگی دارای یک معنای واحد هستند. این دیدگاهها بخشی از بحثهای فلاسفه درباره هستی هستند.
هوش مصنوعی: پاسخ اهل تایید به این سوالات این است که بین ازل، ازلیت و ازلی تفاوت وجود دارد. به طور مثال، اگر کسی بگوید آهن، آهنی و آهنین، میتوان درک کرد که آهنی با آهن ارتباط دارد. آهنی به عنوان واسطهای بین آهن و آهنین عمل میکند، مانند فعل که میان فاعل و مفعول است و مفعول به معنای نتیجهای است که از فاعل حاصل میشود. بنابراین، ازلی نیز به معنای ارتباطی است که با ازلیت دارد و از ازل به او رسیده است. همچنین ازلی به عقل اشاره دارد که با ازلیت پیوند دارد و نخستین موجودات به حساب میآید. علت او نیز با او پیوسته است و علت باقی بودن جوهر عقل است. زمان (دهر) درواقع بقا و وجود اوست. در واقع، زمان و عقل به هم مرتبط هستند؛ به طوری که اگر نه بقا وجود داشته باشد، نه عقل و نه زمان هم معنا نخواهند داشت.
هوش مصنوعی: ازل به مبدع حق گفته میشود که ازلی بودن ذهنیتی است که از او به وجود آمده و خود ازلی نیز از آن ازلیت نشأت میگیرد. همچنین، فعل وابسته به ذات خودش نیست و قبل از اینکه به مفعول برسد، در فاعل وجود دارد، بدون اینکه هیچ تفاوتی بین آن دو وجود داشته باشد. وقتی که فعل از فاعل خارج میشود و به مفعول تعلق میگیرد، هیچ نقصی در فاعل ایجاد نمیشود. بلکه این فعل یک اثر از فاعل است که مفعول به واسطه آن مفعول میشود و در آن قرار میگیرد. ازلیت که همان ابداع است، از مبدع حق نشأت گرفته و به عنوان اثری از او در نظر گرفته میشود. این اثر به گونهای است که وقتی پدید میآید، ازلی بودن آن در خود ازلیت جاری میشود، بدون اینکه جزء ازل باشد، بلکه اثری از اوست. این موضوع مانند تأثیر کاتب بر کتاب است که کتابت به واسطه آن اثر پدید میآید.
هوش مصنوعی: دیمومت به معنای دائمی بودن است، به این معنا که یک چیز همواره و برای همیشه وجود دارد. این کلمه از ریشههای "دوم" و "دوام" بهوجود آمده و به نوعی به ازل وابسته است، اما دیمومت از ازلیت برتر است. دیمومت به معنای وجودی است که خود را حفظ میکند، بهطوریکه زندگی یک موجود از وجود دیگری مجزا است. از دیدگاه زبانشناسی، دیمومت به گونهای مشتق شده که میتوان گفت: "دام یدوم دواما و دیمومه". بنابراین، دیمومت همانند "صیرورت" از ریشه "صیر" است. این موضوع برای زبانشناسان کاملاً روشن است.
هوش مصنوعی: حکمت الهی به پایایی و دوام علتها اشاره میکند و به معنای جاودانگی در یک مکان خاص است. این مفهوم به درنگی نسبت داده میشود که به کسی که در آن درنگ است، حالت جاودانگی میبخشد. به عنوان مثال، خداوند در مورد کسانی که به عمد مؤمنی را میکشند، اشاره کرده است که آنها در آتش جاودان خواهند ماند. همچنین مؤمنان را بشارت داده است که در کارهای نیک خود در بهشت، همواره با آرامش و رضایت خواهند بود. به همین ترتیب، خداوند از عذاب دشمنان خود سخن گفته و وعده داده است که آنها در آتش جاودان مجازات خواهند شد، به دلیل انکار آیات الهی.
هوش مصنوعی: بقای ابدی را به معنای وجودی میدانند که هیچ پایانی ندارد، همانطور که بقا ازلی به معنای وجودی است که هیچ شروعی ندارد. هر چیزی که ازلی باشد، ابدی نیز هست، زیرا آنچه ازلی است تغییر ناپذیر و ثابت است و چیزی که تغییر نکند به فنا نمیرسد، چرا که تغییر نشانهای از فنا است. بنابراین، اگر چیزی فنا نپذیرد، میتواند ابدی باشد، زیرا بقا و استمرار آن هیچ پایانی ندارد. گفته شده است که جوهر انسانی ابدی است، به این معنا که بقا آن هیچگاه به پایان نمیرسد، اما وجود آن شروعی ندارد. بعضی از اهل علم نیز بیان کردهاند که جوهر نفس ازلی است و اگر ازلی نبود، نمیتوانست ابدی باشد. این پاسخ به سوالات مختلف است و جای شکرگزاری دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.