دلبرا گرد سرت جان و جهان گردان است
کعبهٔ وصل تو مقصود جهانگردان است
هر که را درد مَحبت نشود دامنگیر
آستین بر سرش افشان که ز بیدردان است
چون خط و خال تو پرگار مهندس نکشید
نقطهٔ فرد که در دایرهٔ فردان است
دیده در پای خیال تو گهر کرد نثار
چشم من خاک کف پای جوانمردان است
روشنی یافت رخ زرد من از سوز چو شمع
روشنی لازمهٔ چهرهٔ رخزردان است
هر که با پیر زن دهر کند میل زن است
وانکه مردانه ازو در گذرد مرد آن است
ناصرا خانهٔ افلاک نشد جای قرار
زانکه نُه محمل او گرد جهان گردان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.