گنجور

 
ناصر بخارایی

عاشق به کوی عشق ندانم که چند خاست

دانم که هیچ‌کس نه چو من مستمند خاست

بر چرخ حسن روی تو ماه تمام شد

در باغ عشق قد تو سرو بلند خاست

بوسم لب تو را، دهنم پر شکر شود

عناب بود بار درخت تو قند خاست

بندی کمر به ناز و در ابرو گره زنی

چون نیشکر نهال قدت بند بند خاست

شد توتیای دیدهٔ‌ مردان راه بین

گردی که در ره تو ز نعل سمند خاست

از درد عشق نالهٔ‌ ناصر غریب نیست

در چنگ گرگ نعره هم از گوسفند خاست