گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصر بخارایی

سپهر حسن را دانم که ماهی

ندانم حد ماهی‌ات کماهی

تو چون ماهی و گردد عکس رویت

بگرد چشمهٔ چشمم چو ماهی

اگر راز تو دل پوشیده دارد

به خون دل دهد چشمم گواهی

جدا از دانهٔ خال تو چون کاه

تنم برباد رفت از عمر کاهی

قدت همچو قلم بر مه خط آرد

مرکب شد سپیدی و سیاهی

مرا آبی ده از چاه زنخدان

همین باشد غرض آبی و چاهی

سپه بر دل کشد چشمت ز مژگان

سیه چشمند ترکان سپاهی

ببین در وقت کشتن رقت شمع

دلیل روشن است از بی‌گناهی

ز ناصر گر بود دلخواه تو جان

فدای جان تو باد آنچه خواهی

 
 
 
رودکی

به راه اندر همی شد شاهراهی

رسید او تا به نزد پادشاهی

باباطاهر

به قبرستان گذر کردم صباحی

شنیدم ناله و افغان و آهی

شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت

که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
مسعود سعد سلمان

نگارینا نرستی ز آب و در آب

سبک رفتاری و نیکو شناهی

بلی تو ماهی سیمی و هرگز

نترسد در میان آب ماهی

کنارم آبگیری هست و در وی

[...]

انوری

زهی بگرفته از مه تا به ماهی

سپاه دولت پیروز شاهی

جهانداری که خورشیدست و سایه

یکی شاهنشهی دیگر الهی

خداوندی که بنهادند گردن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه