سپهر حسن را دانم که ماهی
ندانم حد ماهیات کماهی
تو چون ماهی و گردد عکس رویت
بگرد چشمهٔ چشمم چو ماهی
اگر راز تو دل پوشیده دارد
به خون دل دهد چشمم گواهی
جدا از دانهٔ خال تو چون کاه
تنم برباد رفت از عمر کاهی
قدت همچو قلم بر مه خط آرد
مرکب شد سپیدی و سیاهی
مرا آبی ده از چاه زنخدان
همین باشد غرض آبی و چاهی
سپه بر دل کشد چشمت ز مژگان
سیه چشمند ترکان سپاهی
ببین در وقت کشتن رقت شمع
دلیل روشن است از بیگناهی
ز ناصر گر بود دلخواه تو جان
فدای جان تو باد آنچه خواهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد. شاعر در آن به تشبیه معشوق به ماهی و زیباییهای او پرداخته و احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. او از حسرت و دلتنگی خود سخن میگوید و به کشش عاطفیاش نسبت به معشوق اشاره میکند. در ادامه، شاعر به تصویر کشیدن خود به عنوان فردی که به خاطر عشق و پرستش معشوق، تمام زندگی و وجودش را فدای او میکند، میپردازد. این شعر در کل نشاندهندهی عشق عمیق و احترام به زیباییهای معشوق است.
هوش مصنوعی: من میدانم که زیبایی تو چقدر عظیم و فراگیر است، اما نمیتوانم حد و اندازه زیباییات را چون خودت بشناسم.
هوش مصنوعی: تو مانند ماهی هستی و تصویر رویت در چشمان من مانند انعکاس یک ماهی در آب میچرخد.
هوش مصنوعی: اگر دل من بهخاطر رازی که در دل داری سکوت کرده، چشمم به خاطر درد و غم خود، گواهی خواهد داد.
هوش مصنوعی: اگر از دانهٔ چشم تو جدا شوم، بدنم مانند کاهی خواهد بود که در باد پراکنده میشود و از عمر من نیز چیزی باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: قدت مانند قلمی است که بر روی صفحهی ماه خط میکشد، سفیدی و سیاهی به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: مرا از چشمهی غرلوی عشق، جرعهای بده تا به آرزوی خودم برسم. هدف من تنها نوشیدن آب از این چشمه است.
هوش مصنوعی: چشمان سیاه تو بر دل سپاه چیره میشود و به مانند تیرهایی که از مژگان تو پرتاب میشوند، دلها را میزند و شکست میدهد.
هوش مصنوعی: نگاه کن، وقتی شمع را میکشند، نرمی و لطافت آن نشاندهنده بیگناهیاش است.
هوش مصنوعی: اگر دل تو به ناصر علاقهمند است، جان من فدای جان تو باشد. هر آنچه که میخواهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به راه اندر همی شد شاهراهی
رسید او تا به نزد پادشاهی
زُدوده گردد از زنگِ تباهی
به چشمش خوار گردد شاه و شاهی
به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کلهای با خاک میگفت
که این دنیا نمیارزد بکاهی
نگارینا نرستی ز آب و در آب
سبک رفتاری و نیکو شناهی
بلی تو ماهی سیمی و هرگز
نترسد در میان آب ماهی
کنارم آبگیری هست و در وی
[...]
زهی بگرفته از مه تا به ماهی
سپاه دولت پیروز شاهی
جهانداری که خورشیدست و سایه
یکی شاهنشهی دیگر الهی
خداوندی که بنهادند گردن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.