بربود دل ز دستم، صنمی ظریف و شنگی
گل از او ربوده بوئی، مه از او گرفته رنگی
چو به نام عشق فاشم، ز هنر چه ننگ دارم
نخورم به شادمانی، غم هیچ نام و ننگی
سر جنگ و روی صلحم، نبود به هیچ روئی
اگرم به چنگ آید، می و یار بانگ چنگی
مکن ای فقیه خشکی، که ز سردی تو ما را
نه مجال صلح ماندست و نه احتمال جنگی
همه روبهان بیشه، بنهاده روبهی را
نه به رنگ شیرمردان که دو رنگ چون پلنگی
به سواد خال زنگی، نظری به حال ما کن
دم سرد کیست یارب که بر آینه است زنگی
به خدا که حیف باشد به لب تو نام ناصر
به چنان زبان شیرین به چنین دهان تنگی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.