لطف بود که سهو من، بینی و خط بر او کشی
چون خط مشکبار خود، خط مرا نکو کشی
خون هزار بی گنه، ریختهای به هر مژه
چند سپاه فتنه را، دو صفه رو به رو کشی
ور ز بلندی فلک، مهر مفاخرت کند
دست به جیب او زنی، سوی زمین فروکشی
من چو گل از هوای تو، جامهٔ صبر میدرم
غنچه صفت چرا ز من، پرده به پیش رو کشی
میروم از جهان اگر، درد سریست از منت
حیف بود برای ما، طعنهٔ پندگوی کشی
مشک سیاه رو شود، هندوی خاک پای تو
گر تو ز چین زلف خود، حلقه به گوش او کشی
زود که کاسهٔ سرت، جام جهان شود
ناصر اگر به پای خم، بر سر خود سبو کشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.