در این زمانه به می دلق زرق رنگین به
که بتپرست ز صوفیوشان بیدین به
غم زمانه مخور، ذوق خوشدلی دریاب
که هرکه لذت شادی نیافت غمگین به
مرا که بر سرکویت فتادهام رنجور
ز خاک بستر و از آستانه بالین به
نظر به منصب شاهی نمیکند فرهاد
که از تجمل پرویز وصل شیرین به
گزیدم از سر مستی به زنخدانت
چو باده تلخ بود، نقل سیب شیرین به
مرا زنار فراقت چو نیست روی بهی
مفرح دل رنجور، سیب سیمین به
شکستهوار چو از سر بر آمدی ناصر
اگر شوی چو سر زلف یار مسکین به
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.