بگیر ملک خراب دل و عمارت کن
به تخت ناز نشین، بر بتان امارت کن
چه حاجت است که خنجر به خونم آلائی
به نوک غمزهٔ خونریز خود اشارت کن
تو را به ملک دل، ای ترک مست، رحمی نیست
به زخم تیر گرفتی، بسوز و غارت کن
اگر به خاک شهیدان عشق برگذری
مرا که کشتهٔ عشق توام زیارت کن
به نقد حسن دلِ بیدلان به دست آور
کنون که یافتهای مایهای، تجارت کن
مرا ز گرمی دل جان رسیده است به لب
به غمزه نیش زن و دفع این حرارت کن
اگر سجود به پیش بتان هوس داری
نخست ناصرا ز ابریق می طهارت کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.