به درد عشق درماندم، ره درمان نمیدانم
که آن مقصود دشوار است، و من آسان نمیدانم
ز مهر رنگ رخسارش، نظر دارم به گل اما
سبک بیزار میگردم، چو بوی آن نمیدانم
لبش خندید و من دیدم، دهانش را چو یک ذره
ولی در نور مهر اکنون، چو شد پنهان نمیدانم
به دکّان طبیب عشق من ره بردهام لیکن
به گرد او همیگردم، در دکّان نمیدانم
چو من زنار زلفش را، طلب کردم به هر سوئی
شوم در کافری جویم، چو در ایمان نمیدانم
مرا ای باغبان کم گو که سوی گلستان مگذر
که من آن گل که میجویم، به هر بستان نمیدانم
به چین طرهٔ زلفش شبی گم شد دل ناصر
من سرگشتهٔ بیدل، شدم حیران نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات خود نسبت به عشق و دلدادگی میپردازد. او از درد و رنجی که عشق برایش به ارمغان آورده مینویسد و به این نکته اشاره میکند که رسیدن به معشوقش دشوار است و او در این مسیر سردرگم و ناتوان است. شاعر به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر قلبش اشاره میکند و ابراز میکند که بوی گل به او حس بیزاری میدهد. همچنین، با وجود تلاشهایش برای درک و دسترسی به عشق، همچنان در جستجوی حقیقت و ایمان است. او از گم شدن دلش در زلف معشوقش میگوید و در نهایت، احساس سرگشتگی و حیرت خود را ابراز میکند.
هوش مصنوعی: از درد عشق رنج میبرم و نمیدانم چگونه خود را درمان کنم. رسیدن به هدفی که اینقدر دشوار است، برای من کاری آسان به نظر نمیآید.
هوش مصنوعی: من از رنگ چهرهاش به زیبایی گل چشم میدوزم، اما وقتی بوی گل را نمیشناسم، از آن بیمیل میشوم.
هوش مصنوعی: لبخند او را دیدم، دهانش را مثل یک نقطه کوچک. اما وقتی در نور خورشید پنهان شد، دیگر نمیدانم چه شد.
هوش مصنوعی: به داروخانهی عشق رفتهام و دور و بر او میگردم، اما نمیدانم در این جایگاه چه چیزی وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که به دنبال زلف او میگردم، در هر جا که بروم، به کافری میافتم. چون نمیدانم در ایمان کجا باید بروم.
هوش مصنوعی: باغبان عزیز، لطفاً کم حرف بزن و کاری نکن که به باغ بیاوریم. چون من آن گلی را که دنبالش هستم، نمیتوانم در هر باغی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: شبهنگام، در چین موهای او، دل من که عاشق ناصر است گم شد و من که بیخبر و سردرگم هستم، نمیدانم چه باید بکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلی یا دلبری؟ یا جان و یا جانان؟ نمیدانم
همه هستی تویی، فیالجمله، این و آن نمیدانم
به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمیبینم
بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمیدانم
به جز غوغای عشق تو درون دل نمییابم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.