به درد عشق درماندم، ره درمان نمیدانم
که آن مقصود دشوار است، و من آسان نمیدانم
ز مهر رنگ رخسارش، نظر دارم به گل اما
سبک بیزار میگردم، چو بوی آن نمیدانم
لبش خندید و من دیدم، دهانش را چو یک ذره
ولی در نور مهر اکنون، چو شد پنهان نمیدانم
به دکّان طبیب عشق من ره بردهام لیکن
به گرد او همیگردم، در دکّان نمیدانم
چو من زنار زلفش را، طلب کردم به هر سوئی
شوم در کافری جویم، چو در ایمان نمیدانم
مرا ای باغبان کم گو که سوی گلستان مگذر
که من آن گل که میجویم، به هر بستان نمیدانم
به چین طرهٔ زلفش شبی گم شد دل ناصر
من سرگشتهٔ بیدل، شدم حیران نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلی یا دلبری؟ یا جان و یا جانان؟ نمیدانم
همه هستی تویی، فیالجمله، این و آن نمیدانم
به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمیبینم
بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمیدانم
به جز غوغای عشق تو درون دل نمییابم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.