اگر آن یار کند بند جدا از بندم
بندهام باز و به صد نوع بدو پیوندم
خون بها نیست بر آن دلبر اگر خونم ریخت
دل نبَرکندم از آن یار اگر جان کندم
گل صد برگم اگر برگ ندارد چه زیان
ابر از این غصه همیگرید و من میخندم
در جهان اهل دلی نیست که با واعظ ما
اینقدر پند بگوید که نگوید پندم
نیست خرسندیام از وصل تو ای جان جهان
ور نه با وصل تو ای جان جهان خرسندم
چو تو حاجت به در غیر نبردی هرگز
خبرت نیست که چون من به تو حاجتمندم
میزدم بر سر افلاک قدم چون ناصر
عشق تو در سرم افتاد و ز پا افکندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.