سوختهام از دل مسکین خویش
خستهام از خاطر غمگین خویش
حیف بود بر دهنت جام می
تلخ مگردان لب شیرین خویش
حال جهانی همه بر هم مزن
تاب مده کاکل مشکین خویش
سنبل آشفته به رو در مپیچ
ظلم مکن بر گل نسرین خویش
سر ببُر آن هندوی شوریده را
تا نکند روی تو بالین خویش
همچو گلش زود رود سر به باد
هر که نهد گوش به گلچین خویش
زار بگرید چو تو خندان شوی
چشم فلک بر مه و پروین خویش
دین چه بود گر تو به دین مایلی
زود برآریم ز دل و دین خویش
عمر بشد ناصر و نامد دمی
کاین دل آزرده کشد کین خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.