مائیم و یک دل کاندر او، داریم دلداری و بس
اغیار رفت از دل برون، دل ماند با یاری و بس
کاری نماند از هیچ روی، ما را به کس، کس را به ما
داریم در هر دو جهان، با یار خود کاری و بس
هرگز نبود این دولتم، ای سرکه در پایش روی
بودهست از تو سالها، بر گردنم باری و بس
بر پای بت سر مینهم، باشد که گیرم زلف او
ما را ز باب کافری، ماندهست زناری و بس
من با جفا خو کردهام، میکن وفا با دیگران
خرما رقیبان را رسد، عشاق را خاری و بس
چون چنگم از غم سرنگون، خواهی نواز و خواه زن
از من نیاید خصلتی، جز ناله و زاری و بس
ناصر در آتش نِه قدم، پروانهوار ار عاشقی
تا کی چو بلبل ماندهای، مشغول گفتاری و بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.