عاشقان را که بود بادهٔ احمر در سر
نبود یک نفس اندیشهٔ کوثر در سر
که بود جام با یار نهد لب بر لب
که بود شانه که با دوست کند سر در سر
روز محشر که چو لاله ز زمین برخیزم
باشدم داغ بتان در دل و ساغر در سر
جان بدادیم و همان غُصهٔ جانان در دل
سر فشاندیم و همان آتش دلبر در سر
در سرم سرّ غم توست و کسی را به جهان
در نیفتاد ازین فکر نکوتر در سر
چشم بازش ندهد دور فلک چون نرگس
هر که را هست به عالم هوس زر در سر
ناصر و کوی مغان، زاهد و سودای بهشت
جامه بردوش نکو باشد و افسر در سر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.