مرا بر شاخ رعنائی چو گل رفتن نمیشاید
به اندک لعل و زر چون غنچه بشکفتن نمیشاید
به مژگان پاک میکردم غبار از پای تو لیکن
به نوک خار گرد از روی گل رُفتن نمیشاید
ز آب چشم و آه دل میان آتش و آبم
ندارم خواب و گر بردی، مرا خفتن نمیشاید
حدیثم دّر مکنون گشت و پیش کس نمیگویم
به دست آوردهام گوهر ولی سفتن نمیشاید
به خامه راز خود گفتم، برآمد از سرش دودی
نیای در آتش سوزنده بنهفتن نمیشاید
چه گویی سرّ عشق او به گوش دشمنان ناصر
که عیسی را به پیش خر سخن گفتن نمیشاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.