مرا که جام جم و گنج قباد نباشد
حدیث ملک سلیمان به جز باد نباشد
به سوز هجر بسازم اگر وصال نیابم
که نامراد توان بود اگر مراد نباشد
رقیب بست به رویم درِ امید خدا را
دری گشای که در بستگی گشاد نباشد
ز اهل دور صفای عقیدتم به سزاست
مرا به صوفی مغشوش اعتقاد نباشد
دریغ رفتن پروانه دوش بر سر شمع
که عهد صحبت او تا به بامداد نباشد
خبر که باد رساند به من همه باد است
که بر رسالت غماز اعتبار نباشد
خیال تو چو شبیخون برد به دیدهٔ ناصر
بسی بماند که مردم درین سواد نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با بیان احساسات و تفکرات خود به توصیف ناکامیها و آرزوهایش میپردازد. او از فقدان نعمتهای بزرگ مانند جام جم و گنج قباد سخن میگوید و میفهماند که بدون آنها، هرچه باشد، برایش ارزشی ندارد. شاعر با حسرت به دوری و جدایی اشاره میکند و میگوید اگر نتواند به وصال محبوب برسد، تحمل دوری را برمیگزیند. همچنین به ناامیدی از وعدههای رقیب و نداشتن اعتماد به خبر رسانی اشاره دارد. در نهایت، او از خیال محبوبش سخن میگوید که به شدت بر او اثر گذاشته است. بهطور کلی، شعری است درباره عشق، جدایی، ناامیدی و ارزشهای معنوی.
هوش مصنوعی: من که نه از جام جم و نه از گنج قباد بهرهای دارم، هیچ چیز جز قصهی ملک سلیمان برایم نمیماند و آن هم فقط در حد سخن و حرف است.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به وصال محبوب برسم، باید با درد فراق زندگی کنم؛ زیرا بیمعناست که آرزوهایم برآورده نشود و فقط به خواستههای نرسیدم.
هوش مصنوعی: رقیب در مسیر من درِ امید را بسته است. ای خدا، درِ رحمت و یاریات را بگشا، چون در بسته نمیتواند گشایشی به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: من از افرادی که دور هستند و از نظر عقیده پاک و روشن هستند، بسیار ارزش میزنم و به صوفیانی که عقیدهشان ناپاک و سردرگم است، ارادتی ندارم.
هوش مصنوعی: دردناک است که پروانه شب گذشته بر سر شمع رفت، زیرا عهد دوستی و گفتوگوی آنها تا سپیدهدم ادامه نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: خبرهایی که به من میرسند، همه به نوعی تحت تأثیر باد هستند و هیچکدام نمیتواند به اعتبار رسالت و پیام من آسیب بزند.
هوش مصنوعی: تصور تو مانند هجوم ناگهانی بر چشمان ناصر فرود آمده و بسیار ماند که مردم در این تیرگی و تاریکی وجود نداشته باشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلی که در خم زلف بتی اسیر نباشد
عجب مدار که بر ملک تن امیر نباشد
چنان گسسته ام از ما سوا علاقۀ الفت
که غیر زلف توام هیچ دستگیر نباشد
مرا مگوی چرا پند عاقلان نپذیری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.