از دل گذشت غمزهاش، از جان گذاره کرد
چشمم به گریه راز نهان آشکاره کرد
تیر از چه زد، چو میتپم از تیغ او به خاک
این صید را چه دید که بسمل دوباره کرد
برداشت پرده سروِ قباپوش ما ز روی
دل را چو غنچه پیرهنِ صبر پاره کرد
میرفت و خون خلق ز فتراک او روان
بسیار از این شکار که آن یکسواره کرد
هر جا که نعل مرکب او بر زمین رسید
گردون به شکل ماه نوشِ گوشواره کرد
سی پاره کرد مصحف دل را به تیغ غم
بهر روان غمزده ختم سه باره کرد
تیغی به تارکم زد و آن حد من نبود
گوئی عنایتیست که سیر ستاره کرد
شد عاقبت نظارهٔ شهری ز مرد و زن
ناصر که یک نظر به جمالت نظاره کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا روزگار ملک تو را آشکاره کرد
چشم ملک در او به تعجب نظاره کرد
روزی که ملک جستی چرخ فلک تو را
از فتح تیغ کرد وز اقبال باره کرد
چون روز بزم خواری زد دید پیش تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.