صد قطرهٔ خون هر دم از دیدهٔ ما افتد
عشاق پریشان را بنگر که چهها افتد
دل از هوس خالت بر زلف تو میپیچد
مرغ از طمع دانه در دام بلا افتد
گر قد تو را روزی در باغ گذر باشد
هم بید شود لرزان، هم سرو ز پا افتد
دیروز تو را دیدم از باده فتان خیزان
چون گل که به هر سوئی از باد صبا افتد
خواهی که مرا خرقه پیوسته قبا باشد
بگذار بر اندامت تا چین قبا افتد
سر بر تن من باریست، یاری بده از تیغم
تا بار گران یک دم از گردن ما افتد
بسیار گدا آید در کوی تو چون ناصر
لیکن به چنین زاری دشوار گدا افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد و رنج ناشی از عشق میپردازد. شاعر از اشک و خون دل خود میگوید و به پریشانی عاشقان اشاره میکند. دل شاعر در حسرت زیبایی معشوق میپیچد و حتی پرندهای که به دنبال غذاست در دام اسیر میشود. او اگرچه در زیبایی معشوقش گرفتار است، دوست دارد همراه او باشد و آرزوی دیدار و نزدیکی به او را دارد. شاعر از خواستهاش صحبت میکند که وقتی در کنار معشوق هست، به سمبادهای برای کم کردن بار غم و دردش نیاز دارد. همچنین به تعدد عاشقان در کوی محبوب اشاره میکند و میگوید که در میان این همه عاشق، عشق واقعی و زاری واقعی سخت پیدا میشود.
هوش مصنوعی: هر لحظه از چشمان ما صد قطره خون جاری میشود. روی عشق، نگاه کن به حال عاشقان که چه اتفاقاتی برایشان میافتد.
هوش مصنوعی: دل انسان به خاطر محبت و علاقهاش به تو مانند پرندهای است که به خاطر طمع به دانه، در دام میافتد.
هوش مصنوعی: اگر روزی قدم زیبای تو به باغی بیفتد، درخت بید به خاطر زیباییات میلرزد و سرو نیز بر اثر جذبهات از پا میافتد.
هوش مصنوعی: دیروز تو را دیدم که به زیبایی و فریبندگی مانند گلی در حال حرکت بودی، گویی که نسیم ملایم به هر سمتی تو را میبرد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که لباس من همیشه به تنم بماند، آن را بر تن کن تا چین و چروک قبا بر تنم بیفتد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که بار سنگینی بر دوش من وجود دارد. خواهش میکنم که به من کمک کنی تا این بار را از گردن خودم بردارم و خلاص شوم.
هوش مصنوعی: در کوی تو گدایان زیادی میآیند و از تو درخواست کمک میکنند، اما اینکه کسی با چنین وضعیتی و به این طور درخواستی، بتواند به مقصود خود برسد، کار آسانی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر زلف پریشانت در دست صبا افتد
هر جا که دلی باشد در دام بلا افتد
ما کشتی صبر خود در بحر غم افکندیم
تا آخر از این طوفان هر تخته کجا افتد
هر کس به تمنائی فال از رخ او گیرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.