زلف که به هر حلقهٔ مشکین هنری داشت
مانند شب قدر مبارک سحری داشت
هر چند که من ساغر اندوه کشیدم
تا چشم زدم ساقی دَوَرانِ دگری داشت
گر یار به ما کرد نظر عین وفا بود
نادیده اگر کرد در آن هم نظری داشت
زنار اگر بست اسیری چه کند آه
دل در خم آن زلف خدا بیخبری داشت
در صحن چمن ناصری دل شده امروز
چون غنچه ز اندوه تو پر خون جگری داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و دلتنگی شاعر اشاره دارد. زلف محبوب که به گونهای خاص و هنرمندانه است، شبیه به شب قدر توصیف میشود. شاعر از ساغر اندوه خود سخن میگوید و اینکه هرچند دچار غم است، عشق و وفای یار را همچنان با چشمانش میبیند. او از ناآگاهی دل خود در برابر زلف محبوب میگوید و در نهایت، از حال دل خود در چمن ناصری شکایت میکند که به خاطر اندوه یار، مثل غنچهای پر از خون است. در کل، این شعر احساسی عمیق و عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: موهایی که در هر حلقهاش زیبایی خاصی نهفته است، مانند شب قدر که سرشار از برکت و نعمت در سحرگاهش میباشد.
هوش مصنوعی: با اینکه من نوشیدنی غم را نوشیدم، وقتی به اطراف نگاه کردم، دیدم که ساقی در حال خدمت به دنیای دیگری است.
هوش مصنوعی: اگر محبوب به ما نگاهی کند، آن نگاه واقعی و وفادار است و اگر هم به ما توجهی نکرد، در این بیتوجهی هم نگاهی داشت.
هوش مصنوعی: اگر کسی در اسارت باشد و زنجیری به خود ببندد، چه میتواند بکند؟ آه، دل او در پیچ و خم آن زلف الهی غمگین و بیخبر است.
هوش مصنوعی: امروز در باغ ناصری، دل من مانند غنچهای است که از اندوه تو سرشار از درد و رنج شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.