مشتاب یکدم ساربان، کز گریه پایم در گل است
رحمی که این سرگشته را، پا در گل و ره در دل است
من خود نخواهم شد ز جان هرگز به آسانی جدا
گر جان جدائی میکند، کارم به غایت مشکل است
وقت رحیل آن ماه را، گفتم که در محمل نشین
گر حمل بر جان میکنی، شاید که آن هم محمل است
گه خیمه بر چشمم زند، گاهی فرود آید به دل
منزل به منزل میرود، وان مه که جانش منزل است
جانان سفر کردهست و جان، آهنگ رفتن میکند
نتوان به زورش داشتن، چون او به جانان واصل است
هر منزلی کان مه رود، از دل نخواهد شد برون
چون او محیط عشق شد، هفت آسمان را سایل است
ناصر میان پا و سر، فرقی مکن در راه او
عاشق ز سر سازد قدم، گر در مَحبت کامل است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.