می نشینی روز و شب با مردم غافل چرا
زندگانی حرف می سازی بنا قابل چرا
خاطر خود را به دنیا می کنی مایل چرا
غیر حق را می دهی جا در حریم دل چرا
می کشی بر صفحه هستی خط باطل چرا
در بیابان ندامت سر به سر معموره نیست
چون نگه تا می روی پیش نظر معموره نیست
رخت هستی بسته یی در این سفر معموره نیست
از رباط تن چو بگذشتی دگر معموره نیست
زاد راهی بر نمی گیری از این منزل چرا
خانه ما را چراغ کشته پرمهتاب کرد
کلفت ایام ما را صاحب اسباب کرد
باغ را با این تجمل شبنمی شاداب کرد
می تواند کشت ما را قطره ای سیراب کرد
این قدر ایستادگی ای ابر دریا دل چرا
ای پسر یک ره نمی گیری ز احوالم خبر
گشته ام چون بلبل از دست غمت یک مشت پر
گوش نه امروز بر فریاد من ای سیمبر
شد ز وصل غنچه گل مشکبو باد سحر
درنیامیزی درین گلشن به اهل دل چرا
گرچه، همچون غنچه پنهان در ته صد پردهای
مرغ جان سیدا با درد و غم پروردهای
کشکشان خلوت نشینان را برون آوردهای
ای که روی عالمی را جانب خود کردهای
رو نمی آری به سوی صایب بی دل چرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی غفلت انسان از زندگی و دنیای حقیقی میپردازد. شاعر از افراد میخواهد که چرا به امور بیارزش و غافل کننده میپردازند و از جستجوی حقیقت غافل هستند. او به دوگانگی در زندگی اشاره میکند و میگوید که انسانها در دنیا با آرزوها و آرمانهای فاسد خود خط میکشند و به جای آرامش، در بیابان پشیمانی سرگردانند. همچنین شاعر مفهوم مرگ و گذر از دنیا را مطرح میکند و از آنها میخواهد که از تقلید و وابستگی به دنیا دست بردارند و به حقیقت بپردازند. در نهایت، او به درد و رنج دلهای عاشقان اشاره میکند و از دیگران میخواهد که به حال دلهای پاک و عاشق توجه کنند.
هوش مصنوعی: چرا روز و شب با آدمهای بیخبر وقت خود را میگذرانی و زندگی را بیمحتوا میکنی؟ چرا به دلایل نادرست به این کار ادامه میدهی؟
هوش مصنوعی: چرا دل خود را به دنیای فانی و غیر حقیقی مشغول میکنی؟ چرا اجازه میدهی که چیزهای بیارزش در فضای دل تو جای بگیرند؟
هوش مصنوعی: چرا بر صفحه زندگی خط نادرست میزنی؟
هوش مصنوعی: در بیابان پشیمانی هیچ جایی نیست، چون وقتی نگاه میکنی، هیچ چیز جذابی برای ادامه راه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو در این سفر، لباس هستیات را به تن داری، اما به یاد داشته باش که وقتی از این جسم فانی عبور کردی، دیگر دنیای مادی برایت وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: چرا از این مکان، تو سفر را آغاز نمیکنی؟
هوش مصنوعی: نور مهتاب خانه ما را روشن کرده و این روشنایی، کلفت زمانه ما را به صاحبخانه تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: باغ با این زرق و برق و زیبایی شاداب شده، و یک قطره آب هم میتواند زراعت ما را سیراب کند.
هوش مصنوعی: چرا ای ابر بزرگ و با صلابت اینقدر استقامت داری؟
هوش مصنوعی: ای پسر، تو هیچ توجهی به اوضاع من نداری. من مانند بلبل هستم که از غم تو در رنج و عذابم و حالتی مانند یک مشت پر دارم.
هوش مصنوعی: امروز گوش من به فریاد تو توجهی ندارد، ای سیمبر. زیرا از پیوند با عشق، غنچهای مثل گل خوشبو با بادی که در صبح میوزد، سرخوشم.
هوش مصنوعی: چرا در این باغ و گلستان با کسانی که دل پاک و لطیف دارند، معاشرت نمیکنی؟
هوش مصنوعی: با اینکه مانند غنچهای در زیر صدها پرده پنهان هستم، اما روح و جان من با درد و غم پرورش یافته است.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر خود، مردم را از جاهای آرام و خلوتشان خارج کردهای و به خود مشغول کردهای، روی تو بر جهانیان سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: چرا به سوی من که دل باختهام نمینگری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.