خانه بر دوشم پریشان کو وطن دارد مرا
بر جنون تکلیف چاک پیرهن دارد مرا
غنچه گل نیستم تا از نسیمی وا شوم
روزگار رفته سر در پیرهن دارد مرا
حلقه بزم است طوق بندگی بر گردنم
من غلام آن که دور از انجمن دارد مرا
نیست جز زاغ و زغن در آشیان بلبلان
باغبان بیهوده تکلیف چمن دارد مرا
همچو مرغ بیضه از پرواز کردن مانده ام
بی پر و بالی گرفتار وطن دارد مرا
سیر باغ آرزو کردن ندارد اعتبار
دیدن گل خار دیوار چمن دارد مرا
می دهد خضر حیات از عالم آبم هراس
این بیابان گرد قصد ره زدن دارد مرا
گردباد از بی سرانجامی نمی گردد قرار
تنگدستی های دوران بی وطن دارد مرا
سیدا در صحبت نادان شود دانا خموش
خامه کوته زبان دور از سخن دارد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس بیHome و بیپناهی شاعر اشاره دارد. او خود را در وضعیتی از سردرگمی و تنگدستی میبیند و از بیخانمانی و دوری از وطنش رنج میبرد. در شعر، تصویرهایی از بندگی، فقدان آزادی و تلاش بیهوده برای رسیدن به آرزوها دیده میشود. شاعر از درد و پریشانی زندگیاش صحبت میکند و به شکل نمادین به احساساتی مانند ترس از آینده و خستگی ناشی از مشکلات اشاره دارد. او در نهایت، خود را در جمع نادانانی میبیند که دور از دانایی و حقیقت زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: خانهای که بر دوش دارم، به هم ریخته است و نمیتوانم آن را وطنم بنامم. احساسی دیوانهوار در من وجود دارد و همین اوضاع آشفته زندگیام، دلیل ناراحتی و درد عمیق من شده است.
هوش مصنوعی: من مثل یک غنچه گلی نیستم که با یک نسیم کوچک باز شوم. زندگی و زمانهای که سپری شده، در وجود من عمیقاً تأثیر گذاشته و در راز و رمزهای وجودم جای دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حالتی اشاره میکند که در آن خود را در یک حلقه مهمانی میبیند و احساس گسیختگی از جمع را دارد. او به نوعی از وابستگی به کسی صحبت میکند که به خاطر عشق یا ارادتش، حتی اگر در دور باشد، او را به خود متصل و تحت تاثیر قرار میدهد. این احساس به نوعی نشاندهنده وفاداری و نیاز به آن فرد خاص است.
هوش مصنوعی: در آشیان پرندگان خوشصدا، فقط پرندگانی بیصدا و زشت وجود دارند و باغبان بهطور بیهوده تلاش میکند تا باغ را زیبا کند، در حالی که من از این وضعیت ناراضیام.
هوش مصنوعی: من مانند پرندهای هستم که از پرواز کردن بازمانده و به خاطر فقدان پر و بال، در وطن خود اسیر شدهام.
هوش مصنوعی: آرزو کردن برای داشتن یک باغ سرشار از نعمتها و زیباییها هیچ حقی ندارد، زیرا من حتی با وجود چمنزار و گلها، فقط خارهایی را میبینم که دور من وجود دارد.
هوش مصنوعی: خضر که نماد راهنما و دانایی است، به من حیات میدهد، اما من از آب به خاطر ترسهایی که دارم، میترسم. این بیابان هم باعث شده که قصد کنم به سمت راهی بروم.
هوش مصنوعی: طوفان به خاطر ناامیدی نمیایستد؛ نداشتن آرامش و تنگدستیهای زندگی بیوطن، مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر در جمعی با شخصی نادان گفتگو کنی، ممکن است با حرفهای او آگاهتر شوی. اما من، که زبانم کوتاه است و از گفتوگو دوری میکنم، خاموش مینشینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.